زندگی نامه رضا شاه
رضا پهلوی
رضا شاه پهلوی (۱۲۵۶ در آلاشت مازندران - ۱۳۲۳ در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی) شاه ایران (از ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰) و بنیانگذار دودمان پهلوی بود. سلطنت رضا شاه پایان فرمانروایی قاجاریان و آغاز دوران حکومت پهلوی بود که با انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ به پایان رسید.
رضا که کودکی یتیم بود دوران خردسالی را در فقر گذراند. از نوجوانی به نظام پیوست و مدارج ترقی را طی نمود. در روز سوم اسفند سال ۱۲۹۹، کودتایی را ترتیب داد. در نتیجه این کودتا، نیروهای قزاق به فرماندهی رضا خان تهران را اشغال نمودند. رضا خان ابتدا در مقام وزیر جنگ، بسیاری از ناآرامیها و راهزنیها را از بین برد. در سوم آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمدشاه قاجار به نخستوزیری منصوب شد و ابتدا تلاشی در جهت جمهوری خواهی نمود. ولی در سال ۱۳۰۴ به پادشاهی رسید. وی سرانجام در سال ۱۳۲۰ تحت فشار انگلستان مجبور به ترک سلطنت گردید و سه سال بعد در ژوهانسبورگ (آفریقای جنوبی) به مرگ طبیعی درگذشت.
رضاشاه در طول زندگی خود و حتی پس از آن به دلایل گوناگون به القاب مختلفی خوانده شده است. در جوانی به نام ناحیهای که از آن برخاسته بود «رضا سوادکوهی» نامیده میشد. با ورود به نظامیگری به مناسبت استفاده از مسلسل ماکسیم به «رضا ماکسیم» و بعدها به «رضاخان» و سپس، با ذکر درجه نظامیاش، به «رضاخان میرپنج» شناخته شد. بعد از کودتای ۱۲۹۹ و به دستگرفتن وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا، او را «سردار سپه» میخواندند. پس از رسیدن به پادشاهی و گزیدن نام خانوادگی پهلوی به «رضاشاه پهلوی» (پیش از این نام خانوادگی در ایران کار نمی رفته است و رضا شاه برای اولین بار استفاده از نام خانوادگی را اجباری کرد.) شناخته شد. در سال ۱۳۲۸ با تصویب مجلس شورای ملی به او لقب «رضاشاه کبیر» داده شد.
آغاز زندگی و نوجوانی
رضا در ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ هجری خورشیدی در روستای آلاشت از توابع سوادکوه مازندران زاده شد. پدرش داداش بیک، یاور فوج سوادکوه بوده است و پدران او نیز نظامی بوده اند. و مادرش نوشآفرین نیز اهل تهران و تا مرگ داداش بیک ساکن آلاشت بود. مرگ پدرش در چهل روزگی وی، موجب شد که نوشآفرین تصمیم به عزیمت به تهران بگیرد. لذا پس از مدتی نوزاد شش ماهه را برداشت و راه تهران را در پیش گرفت. در این سفر رضای نوزاد در راه سخت میان مازندران و تهران به شدت بیمار شد و با رسیدن به گردنه و کاروانسرای گدوک، نوزاد یخ زد و همسفران وی را مرده پنداشتند. بنابراین او را از مادر جدا نموده و برای دفن در روز بعد، او را در کنار چارپایانشان گذاشتند. گرمای محیط موجب شد تا کودک مجددا جانی بگیرد و اطرافیان را متوجه خود کند. این داستان را رضا شاه بارها در دوران پادشاهی و در هنگام ساخت راهآهن شمال برای اطرافیان از جمله محمدعلی فروغی و حسن اسفندیاری نقل نموده است. رضا و مادرش در محله سنگلج در نداری و تهیدستی زندگی می کردند. مخارج زندگی آنان تا هفت سالگی رضا بر عهده سرهنگ ابوالقاسم آیرملو بود و پس از مرگ وی سرتیپ نصراللهخان آیرم زندگی آنان را اداره میکرد.
رضا ماکزیم، در حال آموزش استفاده از مسلسل به سربازان در درجه سلطانی (سروانی) در بریگاد قزاق
در سن ۱۲ یا ۱۴ سالگی توسط صمصام(از ابواجمعی علیاصغرخان امینالسلطان صدراعظم)، یکی از بستگان خود وارد فوج سوادکوه و تابین (سرباز) شد. از خود وی نقل شده است که به هنگام ورود آنقدر خردسال بوده است که دیگران وی را سوار اسب میکرده اند.
سال ۱۲۷۵ خورشیدی پس از کشته شدن ناصرالدین شاه قاجار، فوج سوادکوه برای نگاهبانی از سفارتخانه و مراکز دولتی به تهران فراخوانده شد. وی در دوران خدمت در قزاقخانه مدتی نگهبان سفارت آلمان در تهران بود. امضای تغییر شیفت روزانه وی هنوز در این محل نگهداری میشود.
سپس به سرگروهبانی محافظین بانک استقراضی روسیه در مشهد و پس از چندی به وکیلباشی (ستوان تا سروان) گروهان شصت تیر منصوب شد. در این دوره رضاخان به دلیل استفاده از یکی از معدود مسلسلهای ماکسیم آن زمان، به «رضا ماکسیم» معروف شد.
در سال ۱۲۸۸ خورشیدی، همراه با سواران بختیاری و ارامنه برای خواباندن شورشها و قیامهای محلی به زنجان و اردبیل اعزام شد و در جنگ با قوای ارشدالدوله از خود رشادت نشان داد. سپس با درجه یاوری(سرهنگی) به فرماندهی دسته تیرانداز و در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (تیپ) همدان منصوب شد.
او در این سمت بر علیه فرمانده بریگاد یعنی سرهنگ کلرژه کودتایی را به فرماندهی استاروسلسکی، معاون وی با موفقیت اجرا نمود. اجرای این کودتا با هماهنگی احمد شاه توسط رضا خان به کودتای اول رضا خان نیز معروف است. در اثر این کودتا، کلرژه به روسیه بازگشت و استاروسلسکی فرمانده بریگاد قزاق در ایران شد.
در میان قزاقها، رضا فردی آزاد اندیش ولی نا آرام و متمرد بود. او یکبار در زمان استاروسلسکی، پاگون یکی از افسران روسی ارشدش را کند. او همچنین فرماندهی معنوی سایر افسران ایرانی را نیز بدست آورده بود. چرا که سایر افسران ایرانی نیز از او تبعیت می کردند و استاروسلسکی همواره مجبور بود او را راضی نگه دارد.
او اهل تملق نبود و با زیر دستانش در بریگاد به نیکی رفتار میکرد و گاه به آنان از جیب خود انعام نیز میداد.
گاهی نیز مانند سایر قزاقها دست به شمشیر و اسلحه می برد. ولی کینه جو ونبود و انتقام نمی گرفت. یکی از افسران هم رده اش به نام علیشاه، در درگیری ای صورت او را زخمی کرد. زمانی که رضا سردارسپه شد، افسر مزبور فرار کرد. بدستور رضا او را برگرداندند و با درجه ای از او دلجویی کردند و او تا مقام سرتیپی نیز رسید.
با اخراج افسران روس، بریگاد قزاق تحت نظر یک افسر نالایق ایرانی بنام سردار همایون، قرار گرفت و رضاخان عملا فرمانده واقعی بریگاد (زیر نظر ژنرال آیرونساید) بود.
در سال ۱۲۹۹ خورشیدی و چندماه قبل از کودتا، رضاخان برای شرکت در سرکوبی قیام میرزا کوچکخان جنگلی به گیلان فرستاده شد، که منجر به عقب نشینی قوای قزاق به فرماندهی استاروسلسکی تا حوالی قزوین گردید
کودتای سوم اسفند
در پی گفتگوها و هماهنگیهای به عمل آمده بین سیدضیاءالدین طباطبایی (مدیر روزنامه رعد) و رضاخان از یک سو و ژنرال آیرونساید با رضاخان از سوی دیگر، [۵] در روز سوم اسفند سال ۱۲۹۹، کودتایی ترتیب داده شد. عدهای معتقدند دولت بریتانیا به منظور جلوگیری از نفوذ بلشویکها و کنترل اوضاع ایران این کودتای نظامی را طرحریزی و پشتیبانی نمود. یک مولف امریکایی تاکید میکند: «نیازی به اثبات این نکته نیست که انگلیسها در لشکرکشی به تهران و در پیش کشیدن رضا خان دخالت داشته اند[۱۵] ولی میزان این دخالت هیچگاه مشخص نشد.
در نتیجه این کودتا، نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان وارد تهران شدند و ادارات دولتی و مراکز نظامی را اشغال کردند.
سردار سپه
کابینه کودتا به ریاست سید ضیاء با حضور سردارسپه که فقط سه ماه دوام داش
پس از کودتا و همزمان با نخست وزیری سیدضیاءالدین طباطبایی، احمدشاه رضاخان را با لقب سردار سپه به وزارت جنگ منصوب کرد. رضاخان سردار سپه تا سوم آبان ۱۳۰۲ در این سمت بود. و در این مدت نیروهای قزاق و ژاندارمری و نظمیه را ادغام کرد و ارتش ملی را به وجود آورد. ارتشی که بیست سال بعد، ناکارامدی کامل خود را نشان داد.
از لحاظ سیاسی او در این دوره با نخست وزیرهای شاه به ویژه احمد قوام مشغول جنگ قدرت بود. درعوض با احمد شاه رفتاری احترام آمیز و خاضعانه داشت. احمد شاه اکثر اوقات در خارج از کشور به سر میبرد.
سردارسپه با شمشیر اهدایی احمدشاه به مناسبت سرکوب جنبش جنگل
با ظهور ارتش نوین ایران، امنیت که سالها بود از کشور رخت بربسته بود، مجددا به کشور باز گشت. رضا شاه موفق شد در این دوره و به مدد مانورهای سیاسی و ارتش نوین خود، یاغیانی مانند شیخ خزعل و بلوچها را در جنوب تخته قاپو کند. همچنین انقلابیونی مانند میرزا کوچک جنگلی که از دوران مشروطه بر نواحی شمالی حکومت داشتند، توسط قوای این ارتش سرکوب شدند. وی به پاس این پیروزی شمشیر مکلل به جواهر از احمدشاه دریافت نمود. در این راستا حتی مخالفانی مانند سید حسن مدرس و دکتر محمد مصدق نیز، بازگردادن امنیت به کشور توسط وی را ستودند.
نخستوزیری و جمهوری خواهی
سرانجام در سوم آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمدشاه قاجار به نخستوزیری منصوب شد و شاه نیز پس از چند روز به اروپا رفت و عملا کشور را به رضاخان سپرد. رضاخان در این مدت پایه های قدرت خود را استوار کرد و به کوشش برای سرنگونی حکومت قاجار پرداخت.
نخست وزیر، طی این دوره متوجه شد که برخی از نا آرامی ها را نمی توان با جنگ از بین برد. بنابراین، روی به سیاست آورد و با آوردن خانزادگان به تهران اسباب شهرنشینی آنان را فراهم نمود و آنان را از طغیان و مخالفت بازداشت.
پادشاهان قاجاریه، تقریبا از اواسط دوران سلطنت ناصرالدین شاه، کشورداری را رها نموده و هیچ گامی در جهت بهبود وضع عمومی برنداشته بودند و سفرنامههای اروپائیان (همچون فرد ریچاردز، کلود انه و ویتاسکویل وست) در این دوران، روشن میکند که کشور به ویرانهای تبدیل شده بود.
لذا طی سالهای نخست وزیری، رضا شاه که اختیارات فوق العاده ای پیدا کرده بود توانست یک رشته اصلاحات عمومی را به مرحله عمل برساند. این اصلاحات موجب شده بود تا عموم مردم نسبت به وی دید مثبتی داشته باشند. از دیگر سو، نخست وزیر هنوز افکار ضد مذهبی خود را بروز نداده بود. او در این دوره در مراسم مذهبی شیعیان در مساجد و تکایا شرکت میکرد و از وجود شاهزادگان قاجاری پرنفوذ همچون نصرتالدوله و صارمالدوله در دولت استفاده مینمود.
بنابراین در غیاب احمدشاه، عوامل رضاخان اندیشه الغای سلطنت و رئیس جمهور شدن سردار سپه را پیش آوردند. اما تغییر حکومت کشور به جمهوری با مخالفت شدید برخی از روشنفکران و روحانیان همچون ملکالشعرا بهار و سیدحسن مدرس با شکست روبرو شد
رسیدن به پادشاهی
در طول یک و نیم سال بعد از شکست پروژه جمهوری خواهی، سردارسپه کوشید تا خود را با نمایندگان مخالفین و اقلیت مجلس نزدیک کند. ارتباطات وسیعی با عبدالحسین میرزا فرمانفرما، نصرت الدوله، سید حسن مدرس و تقریبا اکثر کسانی که پس از کودتا دستگیر شده بودند برقرار شد. از سوی دیگر تمایل بیش از حد احمد شاه به سلطنت مشروطه که گاهی به ضعف وی نیز تعبیر می شد، راه را برای تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی هموار نمود.
تنها مقاومت جدی خانواده احمد شاه، نه از سوی وی که از سوی مادرش ملکه جهان صورت گرفت. او به تنهایی تصمیم به مبارزه با رضاخان گرفت و به این منظور از پاریس به عتبات عالیات سفر کرد تا حکم و فتوی مفسد و خارج از دین بودن بودن نخست وزیر را به هر قیمتی از مراجع عراق خریداری نماید. ولی او نیز هنگامی به عراق رسید که رضاشاه در مجلس موسسان سوگند پادشاهی خورده بود.
به هر تقدیر با فشارهای نخست وزیر، نمایندگان مجلس پنجم شورای ملی در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ خورشیدی ماده واحدهای را مطرح کردند که به موجب آن احمدشاه از سلطنت خلع شد و حکومت موقت «در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی» سپرده شد و «تعیین تکلیف حکومت قطعی» به مجلس مؤسسان واگذار شد. اغلب نمایندگان شهر تهران (که بر خلاف سایر شهرها در فرایندی نسبتا دموکراتیک انتخاب میشدند) با این تغییر مخالفت نمودند. سپس با تشکیل یک مجلس موسسان، در ۲۱ آذر ۱۳۰۴، سلطنت ایران به «آقای رضا پهلوی» واگذار شد. انتخابات این مجلس در فرایندی کاملا غیر دموکراتیک انجام شد و کسانی مانند آیتالله کاشانی به نمایندگی رسیدند و در مدح رضا شاه و سلطنت وی، نطقهای پرشوری کردند. در بیست و چهارم آذر ۱۳۰۴ خورشیدی، رضاخان پهلوی در مجلس موسسان حاضر شد و با ادای سوگند به قرآن رسماً به عنوان سردودمان پهلوی وظایف پادشاهی را به عهده گرفت. مراسم تاجگذاری رضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ انجام شد.
سخنرانی مخالفان انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی در مجلس (همچون دکتر محمد مصدق و سید حسن مدرس) نشان از آن دارد که آنان منکر نقش رضاخان در برقراری نظم در کشور نبوده اند. بلکه استدلال مخالفان چنین بود که با توجه به اینکه پادشاه مشروطه عملا اختیار حقوقی کشور داری را ندارد و این اختیارات یکسره به نخست وزیر واگذار شده است، لذا حیف است که نخست وزیر موفقی مانند سردارسپه به عضوی خنثی همچون پادشاه مشروطه تبدیل شود. زیرا چنانکه بخواهد همچنان مصدر امور باقی بماند ناچار به ورطه دیکتاتوری خواهد افتاد. تجربه سالهای بعد، صحت این استدلال را به اثبات رساند.
سالهای اول سلطنت
تصویر رسمی رضا شاه پهلوی در هنگام جلوس به سلطنت.
با پایان دوران جنگ قدرت در کشور و پادشاهی رضا شاه، دوره رشد خودکامگی رضا شاه آغاز گردید. اگر چه در این دوران رضا شاه، هنوز با افرادی رایزنی میکرد و مخالفانی چون محمدتقی بهار و محمد مصدق، آنقدر آزادی داشتند تا علنا با شاه مخالفت کنند و حتی از قبول مقام وزارت سر باز زنند.
هنگامی که رضا شاه پهلوی بر مسند پادشاهی نشست، جهان در آرامش موقت پس از جنگ جهانی اول نفسی میکشید. رضاشاه پهلوی، برنامه گستردهای را برای سامان اداری و اقتصادی کشور به دست گرفت. رضا شاه توانست از آرامش نسبی میان دو جنگ، حداکثر بهرهبرداری را نموده و زیرساختهای کشور همچون ارتش و راهها را به دست مستوفیالممالک، نخست وزیر مردمی و شناخته شده نوسازی کند. در همین دوران بود که کاپیتولاسیون الغا شده و راهآهن سراسری ایران به سرعت ساخته شد.[۳۱]همچنین آخرین آشوبها و نا امنیها نیز توسط رضا شاه سرکوب شد و شمال شرق ایران که محل جولان یاغیان بود، به تسخیر ارتش درآمد و شهرهای جدید (مانند بندر ترکمن و گنبد کاووس) در محل این ناآرامیها ساخته شد.
رضا شاه، در این دوران به تقویت نفوذ و افزایش پایگاه مردمی خود، خصوصا در میان برخی روشنفکران پرداخت. سازمانهای زنان (مانند جمعیت نسوان وطنخواه) هنوز آزادی فعالیت داشتند و گروههای چپ مانند ۵۳ نفر فعالیت میکردند. رضا شاه، بعدها هیچگاه نتوانست پایگاه مردمی خود را در این دوران مجددا به دست بیاورد.
دیکتاتوری
تنها سفر خارجی رضاشاه، سفر به ترکیه در سال ۱۳۱۳ بود. او در این سفر سخت تحت تاثیر همپای ترکش کمال آتاتورک قرار گرفت و کوشید تا مانند او، کشور را با قدرت اداره نماید. [۵]محمدرضا پهلوی معتقد بود رضاشاه در دوره پادشاهی خود تمام امور مملکتی را در دست خود داشت و کشور را مانند یک نظامی اداره می کرد. بسیاری از مورخان عقیده دارند که تغییر حکومت ایران از مشروطه به استبدادی و دیکتاتوری از حدود سالهای 1307 تا 1310 یعنی نیمه دوم حکومت رضا شاه، صورت پذیرفته است.
اولین نشانههای تغییر رویه رضا شاه، در سال 1305 و با ترور ناکام مدرس مشاهده شد. در اردیبهشت 1306 خودکامگی وی به حدی رسید که مستوفیالممالک دیگر ادامه کار را مفید ندانست و استعفا کرد. و در گزارشی به مهدیقلی هدایت (نخست وزیر بعدی) خود را تحقیر شده خواند و استعفا کرد.
آزادیهایی که در جریان انقلاب مشروطه به دست آمده بود در این دوره از بین رفت. بسیاری از رقبا و مخالفان شاه زندانی و در زندان کشته شدند. در میان مقتولان چند نفر از وزیران وی مانند تیمورتاش و نصرتالدوله، برخی از روسای ایلات مانند صولتالدوله قشقایی، برخی از شعرا و ادیبان مانند میرزاده عشقی و فرخی یزدی و تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی (مانند سید حسن مدرس و ارباب کیخسرو) نیز دیده میشوند. و برخی از وزرا و نزدیکان شاه نیز (مانند علیاکبر داور وزیر عدلیه)از ترس اتفاقات مشابه خودکشی کردند. علاوه بر این افراد، کشتارهای دست جمعی عشایر کهگیلویه، قشقایی و بختیاری را نیز که عمدتا با خانواده صورت میپذیرفت باید افزود.
مجلس شورای ملی در این دوره جنبه نمایشی پیدا کرد و انتخابات با دستور از بالا و بر پایه فهرستهایی از نمایندگان مورد تائید او انجام میشد. حتی مصونیت پارلمانی نمایندگان مجلس (مانند جواد امامی، اسماعیل عراقی و رضا رفیع) که همگی از هواداران قبلی رضا شاه بودند سلب شد و آنان نیز دستگیر و زندانی شدند. به همین منظور زندان قصر طراحی و ساخته شد و اولین زندانی آن، سازنده آن یعنی سرتیپ درگاهی بود.
در این دوران نه تنها همه گونه فعالیت سیاسی (مانند گروه 53 نفر) که حتی فعالیت های اجتماعی زنان نیز متوقف گردید و جراید و روزنامهها تحت انقیاد کامل درآمده و یا تعطیل شدند.
عملکرد رضا شاه
رضاشاه پهلوی در مراسم افتتاح دانشگاه تهران
رضاشاه برای سامان اداری و اقتصادی کشور، چه در مقام پادشاه و چه در مقام نخست وزیر و وزیر جنگ، کارهایی کرد که برخی از آنها عبارتاند از:
رضا شاه پهلوی (۱۲۵۶ در آلاشت مازندران - ۱۳۲۳ در ژوهانسبورگ آفریقای جنوبی) شاه ایران (از ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰) و بنیانگذار دودمان پهلوی بود. سلطنت رضا شاه پایان فرمانروایی قاجاریان و آغاز دوران حکومت پهلوی بود که با انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ به پایان رسید.
رضا که کودکی یتیم بود دوران خردسالی را در فقر گذراند. از نوجوانی به نظام پیوست و مدارج ترقی را طی نمود. در روز سوم اسفند سال ۱۲۹۹، کودتایی را ترتیب داد. در نتیجه این کودتا، نیروهای قزاق به فرماندهی رضا خان تهران را اشغال نمودند. رضا خان ابتدا در مقام وزیر جنگ، بسیاری از ناآرامیها و راهزنیها را از بین برد. در سوم آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمدشاه قاجار به نخستوزیری منصوب شد و ابتدا تلاشی در جهت جمهوری خواهی نمود. ولی در سال ۱۳۰۴ به پادشاهی رسید. وی سرانجام در سال ۱۳۲۰ تحت فشار انگلستان مجبور به ترک سلطنت گردید و سه سال بعد در ژوهانسبورگ (آفریقای جنوبی) به مرگ طبیعی درگذشت.
رضاشاه در طول زندگی خود و حتی پس از آن به دلایل گوناگون به القاب مختلفی خوانده شده است. در جوانی به نام ناحیهای که از آن برخاسته بود «رضا سوادکوهی» نامیده میشد. با ورود به نظامیگری به مناسبت استفاده از مسلسل ماکسیم به «رضا ماکسیم» و بعدها به «رضاخان» و سپس، با ذکر درجه نظامیاش، به «رضاخان میرپنج» شناخته شد. بعد از کودتای ۱۲۹۹ و به دستگرفتن وزارت جنگ و فرماندهی کل قوا، او را «سردار سپه» میخواندند. پس از رسیدن به پادشاهی و گزیدن نام خانوادگی پهلوی به «رضاشاه پهلوی» (پیش از این نام خانوادگی در ایران کار نمی رفته است و رضا شاه برای اولین بار استفاده از نام خانوادگی را اجباری کرد.) شناخته شد. در سال ۱۳۲۸ با تصویب مجلس شورای ملی به او لقب «رضاشاه کبیر» داده شد.
آغاز زندگی و نوجوانی
رضا در ۲۴ اسفند ۱۲۵۶ هجری خورشیدی در روستای آلاشت از توابع سوادکوه مازندران زاده شد. پدرش داداش بیک، یاور فوج سوادکوه بوده است و پدران او نیز نظامی بوده اند. و مادرش نوشآفرین نیز اهل تهران و تا مرگ داداش بیک ساکن آلاشت بود. مرگ پدرش در چهل روزگی وی، موجب شد که نوشآفرین تصمیم به عزیمت به تهران بگیرد. لذا پس از مدتی نوزاد شش ماهه را برداشت و راه تهران را در پیش گرفت. در این سفر رضای نوزاد در راه سخت میان مازندران و تهران به شدت بیمار شد و با رسیدن به گردنه و کاروانسرای گدوک، نوزاد یخ زد و همسفران وی را مرده پنداشتند. بنابراین او را از مادر جدا نموده و برای دفن در روز بعد، او را در کنار چارپایانشان گذاشتند. گرمای محیط موجب شد تا کودک مجددا جانی بگیرد و اطرافیان را متوجه خود کند. این داستان را رضا شاه بارها در دوران پادشاهی و در هنگام ساخت راهآهن شمال برای اطرافیان از جمله محمدعلی فروغی و حسن اسفندیاری نقل نموده است. رضا و مادرش در محله سنگلج در نداری و تهیدستی زندگی می کردند. مخارج زندگی آنان تا هفت سالگی رضا بر عهده سرهنگ ابوالقاسم آیرملو بود و پس از مرگ وی سرتیپ نصراللهخان آیرم زندگی آنان را اداره میکرد.
رضا ماکزیم، در حال آموزش استفاده از مسلسل به سربازان در درجه سلطانی (سروانی) در بریگاد قزاق
در سن ۱۲ یا ۱۴ سالگی توسط صمصام(از ابواجمعی علیاصغرخان امینالسلطان صدراعظم)، یکی از بستگان خود وارد فوج سوادکوه و تابین (سرباز) شد. از خود وی نقل شده است که به هنگام ورود آنقدر خردسال بوده است که دیگران وی را سوار اسب میکرده اند.
سال ۱۲۷۵ خورشیدی پس از کشته شدن ناصرالدین شاه قاجار، فوج سوادکوه برای نگاهبانی از سفارتخانه و مراکز دولتی به تهران فراخوانده شد. وی در دوران خدمت در قزاقخانه مدتی نگهبان سفارت آلمان در تهران بود. امضای تغییر شیفت روزانه وی هنوز در این محل نگهداری میشود.
سپس به سرگروهبانی محافظین بانک استقراضی روسیه در مشهد و پس از چندی به وکیلباشی (ستوان تا سروان) گروهان شصت تیر منصوب شد. در این دوره رضاخان به دلیل استفاده از یکی از معدود مسلسلهای ماکسیم آن زمان، به «رضا ماکسیم» معروف شد.
در سال ۱۲۸۸ خورشیدی، همراه با سواران بختیاری و ارامنه برای خواباندن شورشها و قیامهای محلی به زنجان و اردبیل اعزام شد و در جنگ با قوای ارشدالدوله از خود رشادت نشان داد. سپس با درجه یاوری(سرهنگی) به فرماندهی دسته تیرانداز و در سال ۱۲۹۷ خورشیدی به فرماندهی آتریاد (تیپ) همدان منصوب شد.
او در این سمت بر علیه فرمانده بریگاد یعنی سرهنگ کلرژه کودتایی را به فرماندهی استاروسلسکی، معاون وی با موفقیت اجرا نمود. اجرای این کودتا با هماهنگی احمد شاه توسط رضا خان به کودتای اول رضا خان نیز معروف است. در اثر این کودتا، کلرژه به روسیه بازگشت و استاروسلسکی فرمانده بریگاد قزاق در ایران شد.
در میان قزاقها، رضا فردی آزاد اندیش ولی نا آرام و متمرد بود. او یکبار در زمان استاروسلسکی، پاگون یکی از افسران روسی ارشدش را کند. او همچنین فرماندهی معنوی سایر افسران ایرانی را نیز بدست آورده بود. چرا که سایر افسران ایرانی نیز از او تبعیت می کردند و استاروسلسکی همواره مجبور بود او را راضی نگه دارد.
او اهل تملق نبود و با زیر دستانش در بریگاد به نیکی رفتار میکرد و گاه به آنان از جیب خود انعام نیز میداد.
گاهی نیز مانند سایر قزاقها دست به شمشیر و اسلحه می برد. ولی کینه جو ونبود و انتقام نمی گرفت. یکی از افسران هم رده اش به نام علیشاه، در درگیری ای صورت او را زخمی کرد. زمانی که رضا سردارسپه شد، افسر مزبور فرار کرد. بدستور رضا او را برگرداندند و با درجه ای از او دلجویی کردند و او تا مقام سرتیپی نیز رسید.
با اخراج افسران روس، بریگاد قزاق تحت نظر یک افسر نالایق ایرانی بنام سردار همایون، قرار گرفت و رضاخان عملا فرمانده واقعی بریگاد (زیر نظر ژنرال آیرونساید) بود.
در سال ۱۲۹۹ خورشیدی و چندماه قبل از کودتا، رضاخان برای شرکت در سرکوبی قیام میرزا کوچکخان جنگلی به گیلان فرستاده شد، که منجر به عقب نشینی قوای قزاق به فرماندهی استاروسلسکی تا حوالی قزوین گردید
کودتای سوم اسفند
در پی گفتگوها و هماهنگیهای به عمل آمده بین سیدضیاءالدین طباطبایی (مدیر روزنامه رعد) و رضاخان از یک سو و ژنرال آیرونساید با رضاخان از سوی دیگر، [۵] در روز سوم اسفند سال ۱۲۹۹، کودتایی ترتیب داده شد. عدهای معتقدند دولت بریتانیا به منظور جلوگیری از نفوذ بلشویکها و کنترل اوضاع ایران این کودتای نظامی را طرحریزی و پشتیبانی نمود. یک مولف امریکایی تاکید میکند: «نیازی به اثبات این نکته نیست که انگلیسها در لشکرکشی به تهران و در پیش کشیدن رضا خان دخالت داشته اند[۱۵] ولی میزان این دخالت هیچگاه مشخص نشد.
در نتیجه این کودتا، نیروهای قزاق به فرماندهی رضاخان وارد تهران شدند و ادارات دولتی و مراکز نظامی را اشغال کردند.
سردار سپه
کابینه کودتا به ریاست سید ضیاء با حضور سردارسپه که فقط سه ماه دوام داش
پس از کودتا و همزمان با نخست وزیری سیدضیاءالدین طباطبایی، احمدشاه رضاخان را با لقب سردار سپه به وزارت جنگ منصوب کرد. رضاخان سردار سپه تا سوم آبان ۱۳۰۲ در این سمت بود. و در این مدت نیروهای قزاق و ژاندارمری و نظمیه را ادغام کرد و ارتش ملی را به وجود آورد. ارتشی که بیست سال بعد، ناکارامدی کامل خود را نشان داد.
از لحاظ سیاسی او در این دوره با نخست وزیرهای شاه به ویژه احمد قوام مشغول جنگ قدرت بود. درعوض با احمد شاه رفتاری احترام آمیز و خاضعانه داشت. احمد شاه اکثر اوقات در خارج از کشور به سر میبرد.
سردارسپه با شمشیر اهدایی احمدشاه به مناسبت سرکوب جنبش جنگل
با ظهور ارتش نوین ایران، امنیت که سالها بود از کشور رخت بربسته بود، مجددا به کشور باز گشت. رضا شاه موفق شد در این دوره و به مدد مانورهای سیاسی و ارتش نوین خود، یاغیانی مانند شیخ خزعل و بلوچها را در جنوب تخته قاپو کند. همچنین انقلابیونی مانند میرزا کوچک جنگلی که از دوران مشروطه بر نواحی شمالی حکومت داشتند، توسط قوای این ارتش سرکوب شدند. وی به پاس این پیروزی شمشیر مکلل به جواهر از احمدشاه دریافت نمود. در این راستا حتی مخالفانی مانند سید حسن مدرس و دکتر محمد مصدق نیز، بازگردادن امنیت به کشور توسط وی را ستودند.
نخستوزیری و جمهوری خواهی
سرانجام در سوم آبان ۱۳۰۲ رضاخان با فرمان احمدشاه قاجار به نخستوزیری منصوب شد و شاه نیز پس از چند روز به اروپا رفت و عملا کشور را به رضاخان سپرد. رضاخان در این مدت پایه های قدرت خود را استوار کرد و به کوشش برای سرنگونی حکومت قاجار پرداخت.
نخست وزیر، طی این دوره متوجه شد که برخی از نا آرامی ها را نمی توان با جنگ از بین برد. بنابراین، روی به سیاست آورد و با آوردن خانزادگان به تهران اسباب شهرنشینی آنان را فراهم نمود و آنان را از طغیان و مخالفت بازداشت.
پادشاهان قاجاریه، تقریبا از اواسط دوران سلطنت ناصرالدین شاه، کشورداری را رها نموده و هیچ گامی در جهت بهبود وضع عمومی برنداشته بودند و سفرنامههای اروپائیان (همچون فرد ریچاردز، کلود انه و ویتاسکویل وست) در این دوران، روشن میکند که کشور به ویرانهای تبدیل شده بود.
لذا طی سالهای نخست وزیری، رضا شاه که اختیارات فوق العاده ای پیدا کرده بود توانست یک رشته اصلاحات عمومی را به مرحله عمل برساند. این اصلاحات موجب شده بود تا عموم مردم نسبت به وی دید مثبتی داشته باشند. از دیگر سو، نخست وزیر هنوز افکار ضد مذهبی خود را بروز نداده بود. او در این دوره در مراسم مذهبی شیعیان در مساجد و تکایا شرکت میکرد و از وجود شاهزادگان قاجاری پرنفوذ همچون نصرتالدوله و صارمالدوله در دولت استفاده مینمود.
بنابراین در غیاب احمدشاه، عوامل رضاخان اندیشه الغای سلطنت و رئیس جمهور شدن سردار سپه را پیش آوردند. اما تغییر حکومت کشور به جمهوری با مخالفت شدید برخی از روشنفکران و روحانیان همچون ملکالشعرا بهار و سیدحسن مدرس با شکست روبرو شد
رسیدن به پادشاهی
در طول یک و نیم سال بعد از شکست پروژه جمهوری خواهی، سردارسپه کوشید تا خود را با نمایندگان مخالفین و اقلیت مجلس نزدیک کند. ارتباطات وسیعی با عبدالحسین میرزا فرمانفرما، نصرت الدوله، سید حسن مدرس و تقریبا اکثر کسانی که پس از کودتا دستگیر شده بودند برقرار شد. از سوی دیگر تمایل بیش از حد احمد شاه به سلطنت مشروطه که گاهی به ضعف وی نیز تعبیر می شد، راه را برای تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی هموار نمود.
تنها مقاومت جدی خانواده احمد شاه، نه از سوی وی که از سوی مادرش ملکه جهان صورت گرفت. او به تنهایی تصمیم به مبارزه با رضاخان گرفت و به این منظور از پاریس به عتبات عالیات سفر کرد تا حکم و فتوی مفسد و خارج از دین بودن بودن نخست وزیر را به هر قیمتی از مراجع عراق خریداری نماید. ولی او نیز هنگامی به عراق رسید که رضاشاه در مجلس موسسان سوگند پادشاهی خورده بود.
به هر تقدیر با فشارهای نخست وزیر، نمایندگان مجلس پنجم شورای ملی در روز ۹ آبان ۱۳۰۴ خورشیدی ماده واحدهای را مطرح کردند که به موجب آن احمدشاه از سلطنت خلع شد و حکومت موقت «در حدود قانون اساسی و قوانین موضوعه مملکتی به شخص آقای رضاخان پهلوی» سپرده شد و «تعیین تکلیف حکومت قطعی» به مجلس مؤسسان واگذار شد. اغلب نمایندگان شهر تهران (که بر خلاف سایر شهرها در فرایندی نسبتا دموکراتیک انتخاب میشدند) با این تغییر مخالفت نمودند. سپس با تشکیل یک مجلس موسسان، در ۲۱ آذر ۱۳۰۴، سلطنت ایران به «آقای رضا پهلوی» واگذار شد. انتخابات این مجلس در فرایندی کاملا غیر دموکراتیک انجام شد و کسانی مانند آیتالله کاشانی به نمایندگی رسیدند و در مدح رضا شاه و سلطنت وی، نطقهای پرشوری کردند. در بیست و چهارم آذر ۱۳۰۴ خورشیدی، رضاخان پهلوی در مجلس موسسان حاضر شد و با ادای سوگند به قرآن رسماً به عنوان سردودمان پهلوی وظایف پادشاهی را به عهده گرفت. مراسم تاجگذاری رضاشاه در ۴ اردیبهشت ۱۳۰۵ انجام شد.
سخنرانی مخالفان انتقال سلطنت از قاجار به پهلوی در مجلس (همچون دکتر محمد مصدق و سید حسن مدرس) نشان از آن دارد که آنان منکر نقش رضاخان در برقراری نظم در کشور نبوده اند. بلکه استدلال مخالفان چنین بود که با توجه به اینکه پادشاه مشروطه عملا اختیار حقوقی کشور داری را ندارد و این اختیارات یکسره به نخست وزیر واگذار شده است، لذا حیف است که نخست وزیر موفقی مانند سردارسپه به عضوی خنثی همچون پادشاه مشروطه تبدیل شود. زیرا چنانکه بخواهد همچنان مصدر امور باقی بماند ناچار به ورطه دیکتاتوری خواهد افتاد. تجربه سالهای بعد، صحت این استدلال را به اثبات رساند.
سالهای اول سلطنت
تصویر رسمی رضا شاه پهلوی در هنگام جلوس به سلطنت.
با پایان دوران جنگ قدرت در کشور و پادشاهی رضا شاه، دوره رشد خودکامگی رضا شاه آغاز گردید. اگر چه در این دوران رضا شاه، هنوز با افرادی رایزنی میکرد و مخالفانی چون محمدتقی بهار و محمد مصدق، آنقدر آزادی داشتند تا علنا با شاه مخالفت کنند و حتی از قبول مقام وزارت سر باز زنند.
هنگامی که رضا شاه پهلوی بر مسند پادشاهی نشست، جهان در آرامش موقت پس از جنگ جهانی اول نفسی میکشید. رضاشاه پهلوی، برنامه گستردهای را برای سامان اداری و اقتصادی کشور به دست گرفت. رضا شاه توانست از آرامش نسبی میان دو جنگ، حداکثر بهرهبرداری را نموده و زیرساختهای کشور همچون ارتش و راهها را به دست مستوفیالممالک، نخست وزیر مردمی و شناخته شده نوسازی کند. در همین دوران بود که کاپیتولاسیون الغا شده و راهآهن سراسری ایران به سرعت ساخته شد.[۳۱]همچنین آخرین آشوبها و نا امنیها نیز توسط رضا شاه سرکوب شد و شمال شرق ایران که محل جولان یاغیان بود، به تسخیر ارتش درآمد و شهرهای جدید (مانند بندر ترکمن و گنبد کاووس) در محل این ناآرامیها ساخته شد.
رضا شاه، در این دوران به تقویت نفوذ و افزایش پایگاه مردمی خود، خصوصا در میان برخی روشنفکران پرداخت. سازمانهای زنان (مانند جمعیت نسوان وطنخواه) هنوز آزادی فعالیت داشتند و گروههای چپ مانند ۵۳ نفر فعالیت میکردند. رضا شاه، بعدها هیچگاه نتوانست پایگاه مردمی خود را در این دوران مجددا به دست بیاورد.
دیکتاتوری
تنها سفر خارجی رضاشاه، سفر به ترکیه در سال ۱۳۱۳ بود. او در این سفر سخت تحت تاثیر همپای ترکش کمال آتاتورک قرار گرفت و کوشید تا مانند او، کشور را با قدرت اداره نماید. [۵]محمدرضا پهلوی معتقد بود رضاشاه در دوره پادشاهی خود تمام امور مملکتی را در دست خود داشت و کشور را مانند یک نظامی اداره می کرد. بسیاری از مورخان عقیده دارند که تغییر حکومت ایران از مشروطه به استبدادی و دیکتاتوری از حدود سالهای 1307 تا 1310 یعنی نیمه دوم حکومت رضا شاه، صورت پذیرفته است.
اولین نشانههای تغییر رویه رضا شاه، در سال 1305 و با ترور ناکام مدرس مشاهده شد. در اردیبهشت 1306 خودکامگی وی به حدی رسید که مستوفیالممالک دیگر ادامه کار را مفید ندانست و استعفا کرد. و در گزارشی به مهدیقلی هدایت (نخست وزیر بعدی) خود را تحقیر شده خواند و استعفا کرد.
آزادیهایی که در جریان انقلاب مشروطه به دست آمده بود در این دوره از بین رفت. بسیاری از رقبا و مخالفان شاه زندانی و در زندان کشته شدند. در میان مقتولان چند نفر از وزیران وی مانند تیمورتاش و نصرتالدوله، برخی از روسای ایلات مانند صولتالدوله قشقایی، برخی از شعرا و ادیبان مانند میرزاده عشقی و فرخی یزدی و تعدادی از نمایندگان مجلس شورای ملی (مانند سید حسن مدرس و ارباب کیخسرو) نیز دیده میشوند. و برخی از وزرا و نزدیکان شاه نیز (مانند علیاکبر داور وزیر عدلیه)از ترس اتفاقات مشابه خودکشی کردند. علاوه بر این افراد، کشتارهای دست جمعی عشایر کهگیلویه، قشقایی و بختیاری را نیز که عمدتا با خانواده صورت میپذیرفت باید افزود.
مجلس شورای ملی در این دوره جنبه نمایشی پیدا کرد و انتخابات با دستور از بالا و بر پایه فهرستهایی از نمایندگان مورد تائید او انجام میشد. حتی مصونیت پارلمانی نمایندگان مجلس (مانند جواد امامی، اسماعیل عراقی و رضا رفیع) که همگی از هواداران قبلی رضا شاه بودند سلب شد و آنان نیز دستگیر و زندانی شدند. به همین منظور زندان قصر طراحی و ساخته شد و اولین زندانی آن، سازنده آن یعنی سرتیپ درگاهی بود.
در این دوران نه تنها همه گونه فعالیت سیاسی (مانند گروه 53 نفر) که حتی فعالیت های اجتماعی زنان نیز متوقف گردید و جراید و روزنامهها تحت انقیاد کامل درآمده و یا تعطیل شدند.
عملکرد رضا شاه
رضاشاه پهلوی در مراسم افتتاح دانشگاه تهران
رضاشاه برای سامان اداری و اقتصادی کشور، چه در مقام پادشاه و چه در مقام نخست وزیر و وزیر جنگ، کارهایی کرد که برخی از آنها عبارتاند از:
- یکی کردن نیروهای نظامی و تشکیل ارتش ایران
- تاسیس بانک ملی ایران
- ساخت راهآهن سراسری ایران
- جادهسازی در کشور
- کشف حجاب
- تأسیس رادیو ایران و خبرگزاری پارس
- تأسیس دانشگاه تهران
- گسترش صنایع
- تأسیس فرهنگستان ایران
- تغییر تقویم رسمی ایران از تقویم هجری قمری به تقویم خورشیدی جلالی
شهریور ۱۳۲۰
با وقوع جنگ جهانی دوم، رضا شاه که محو پیروزیهای متحدین شده بود، روابط خود را با آلمان و ژاپن گسترش داد. ولی انگلستان (که به نفت رایگان ایران برای پیشبرد ماشین جنگی خود نیاز مبرم داشت) و روسیه (که گشایش احتمالی جبهه ای دیگر در جنوب را تاب نداشت) با کمک نیروهای آمریکایی در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ایران را اشغال نمودند. این اقدام علیرغم بیطرفی دولت ایران در جنگ، رخ داد.
پس از اشغال ایران، بریتانیا پیامی به این مضمون به رضاشاه ارسال کرد:
«ممکن است اعلیحضرت لطفا از سلطنت کنارهگیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند؟ ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راهحل دیگری وجود دارد.»
رضاشاه سپس تحت نظر نیروهای بریتانیایی از بندرعباس با کشتی از ایران خارج شد. ابتدا او را به سمت هند بردند. بعد به جزیره موریس منتقل شد و بالاخره در آفریقای جنوبی در شهر ژوهانسبورگ تحت نظر قرار گرفت.
او در دوران تبعید بسیار کم سخن می گفت. یکی از آخرین وصیت های او به ایرانیان این جمله است که:
«به ایرانیان بنویسید که از آمریکاییها بیشتر بترسند تا از روسها و انگلیسها. اینست حرف آخر رضا شاه و این حرف رضا شاه را هم تاریخ، مدلل خواهد داشت که آیا درست است یا نادرست»
خانواده رضاشاه
رضاشاه و خانوادهاش
رضا شاه در طول دوران زندگی جمعا با چهار زن ازدواج کرد که از آن میان عصمتالملوک دولتشاهی مورد توجه ویژه او قرار داشت. این در حالی بود که تاجالملوک آیرملو ملکه رسمی محسوب میگردید. او از این همسران جمعا 11 فرزند داشت که ولیعهدش محمدرضا پهلوی همزمان با اشرف و پس از همدمالسلطنه و شمس به دنیا آمده است.
ماجراهای پس از مرگ
پیکر رضاشاه را پس از مرگ به مصر بردند و در آنجا به امانت گذاشتند. جنازه وی در مصر مورد دستبرد ملک فاروق، برادر فوزیه همسر اول محمدرضا پهلوی قرار گرفت و شمشیر جواهرنشان وی به سرقت رفت. در اردیبهشت ۱۳۲۹ جنازه به ایران آمد و با تشریفات رسمی به حضرت عبدالعظیم منتقل شد و در آرامگاه ویژه او دفن شد.
در روز ۲۴ دیماه ۱۳۵۷ و مدت کوتاهی قبل از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ پیکر وی بار دیگر به همراه پیکر پسرش علیرضا پهلوی توسط محمدرضا، ابتدا به لوس آنجلس و سپس به مسجدالرفاعی مصر منتقل شد. در اردیبهشت ماه ۱۳۵۹، مقبره رضاشاه به دستور حاکم شرع وقت صادق خلخالی به کلی ویران شد.
دارایی و ثروت
در دوره دوم حکومت رضا شاه بر کشور، او زمینهای بسیاری را تا پایان پادشاهیاش در سراسر ایران، بهویژه در شمال ایران را به نام خویش کرد و در اواخر سلطنت حدود ۷۰۰۰ روستا به نام او ثبت شده بود مجموع زمینهای وی بالغ بر 10% از کل زمینهای کشاورزی ایران آن روز می شد. اگرچه برخی معتقدند که رضاشاه در زمان برکنار شدن از سلطنت نقدینگی فراوانی در خارج از کشور داشته است، ولی خود وی در هنگام تبعید و در پاسخ به کسانی که به وی اتهام به داشتن حساب بانکی در خارج از ایران میزدند، میگوید: «آقایان بدانند که من درتمام بانکهای اروپا و آمریکا یک لیره یا یک دلار هم ندارم - راست است که در ایران متمولم، ولی در خارج هیچ چیز ندارم و دولت باید فکر خرج من باشد».
رضا شاه پس از رسیدن به سلطنت، تمایل نداشت که مانند شاهان دوره قاجاریه در کاخهای گلستان و صاحبقرانیه، زندگی و تاجگذاری کند.[۳] لذا کاخ مرمر را در شهر برای خود بنا نمود.[۶۴] برای ییلاق شمیران نیز منطقه و باغات سعدآباد را به تدریج تملک نموده و کاخ سعدآباد را در آن بنیان نهاد. [۳]او همچنین برای تاجگذاری از تاج کیانی (تاج شاهان قاجار) استفاده ننمود و تاج پهلوی بطور اختصاصی برای وی ساخته شد. [۶۵]
دانش و مطالعات
شرایط اقتصادی خانواده رضا در کودکی و همچنین فرهنگ آن دوره که تحصیل را صرفا برای عده معینی مقدور می نمود، باعث شد تا رضا از تحصیلات آکادمیک باز بماند. در جریان انقلاب مشروطه و پس از فتح تهران در سال ۱۲۸۷ خورشیدی به همراه گروه محافظین عینالدوله که تبعید میشد، به فریمان فرستاده شد. رضاخان به عینالدوله نزدیک شد و به آموختن خواندن و نوشتن پرداخت.
او بعدها به مطالعه تاریخ علاقهمند شد. علاقه وی را به ادبیات فارسی از بازسازی آرامگاههای سعدی، حافظ و فردوسی میتوان حدس زد. بخشی از کتاب سفرنامه مازندران وی به تعریف از سعدی و حافظ و تمجید از خوشنویسانی همچون میرعماد، میرزا محمدرضا کلهر و درویش میگذرد و خود وی مدعی است که «کتاب بوستان سعدی هم که به یک قطعه جواهر بیشتر شبیه است تا به کلمات معمولی، کمتر ممکن است از دسترس من دور بماند.» علاوه بر ادبیات فارسی، او به مطالعه آثار مستشرقینی همچون گوستاو لوبن نیز علاقهمند بوده است.
از رضا شاه، علاوه بر چندین متن نطق و سخنرانی، دو سفرنامه خوزستان و مازندران به جا مانده است که هردو پیش از انقلاب اسلامی ایران منتشر شده اند. با توجه به میزان سواد آکادمیک رضاشاه و اینکه همواره فقط کلمه رضا را به عنوان امضا استعمال می نموده است، گروهی نگارش این دو سفرنامه را به دبیراعظم بهرامی نسبت می دهند.
سفرنامه خوزستان که در دوران پیش از سلطنت رضاخان نوشته شده است، بیشتر به وقایع مربوط به شیخ خزعل پرداخته است. در سفرنامه مازندران که مربوط به سال ۱۳۰۵ شمسی و پس از سلطنت است، مسایل عمرانی بیشتر مد نظر بوده است.
در دوره حکومت وی، آموزش اجباری رایگان که پیش از این و در دوره مشروطیت برای کودکان اجباری شده بود، به تدریج تحقق یافت. همچنین در این دوره برای نخستین بار پس از تاسیس دارالفنون به دست امیرکبیر، مراکز ایرانی و دولتی آموزش عالی مانند دانشگاه تهران تاسیس گردید. در این دوره همچنین با تصویب قوانین حمایتی مانند معافیت یکساله محصلین مدارس متوسطه و تاکید بر نظام آموزش عالی، مدارس متوسطه رایگان دولتی نیز شکل گرفت.
رضا شاه و زنان
تا پیش از حکومت رضاشاه، قوانین به مردان اجازه حکومت بر زنان را میداد. اگرچه اقدامات رضا شاه نتوانست اصلاحات اساسی برای احقاق حقوق زنان انجام دهد ولی او این حقوق را از راههای دیگری همچون گسترش سیستم آموزشی و دعوت از زنان برای ساختن ایران به کمک زنان تحصلیکرده و کار در شغلهایی چون معلمی بهبود داد.
از دیگرسو برای نخستین بار با تصویب قانون مدنی در سال 1307، اولیه ترین حقوق زنان برای ازدواج، به رسمیت شناخته شد و کف سن ازدواج دختران که تا پیش از آن محدودیتی نداشت به 15 سال تمام رسید. همچنین مردان مکلف شدند که ازدواج خود را در یک دفتر ازدواج ثبت و رسمی کنند. در سال 1317 قانونی مترقی تر، مردان را مجبور به ارائه گواهی پزشکی (عمدتا برای جلوگیری از سرایت بیماریهای مقاربتی از مرد به همسرش) هنگام عقد نمود.
اما از سوی دیگر، رضاشاه پس از به سلطنت رسیدن اقدام به سرکوب، توقیف و بستن نشریات و انجمنهای مستقل از جمله سازمانهای زنان کرد و آخرین آنها را نیز در سال ۱۳۱۲ بست.
رضا شاه در ۱۷ دیماه ۱۳۱۴ طرح کشف حجاب زنان را اجرا نمود. در این تاریخ برای اولین بار همسر و دختران رضا شاه، در جشن دانشسرای عالی دختران بدون حجاب حضور یافتند.
برگرفته ازhttp://achaemenids.persianblog.ir
با وقوع جنگ جهانی دوم، رضا شاه که محو پیروزیهای متحدین شده بود، روابط خود را با آلمان و ژاپن گسترش داد. ولی انگلستان (که به نفت رایگان ایران برای پیشبرد ماشین جنگی خود نیاز مبرم داشت) و روسیه (که گشایش احتمالی جبهه ای دیگر در جنوب را تاب نداشت) با کمک نیروهای آمریکایی در روز ۳ شهریور ۱۳۲۰ایران را اشغال نمودند. این اقدام علیرغم بیطرفی دولت ایران در جنگ، رخ داد.
پس از اشغال ایران، بریتانیا پیامی به این مضمون به رضاشاه ارسال کرد:
«ممکن است اعلیحضرت لطفا از سلطنت کنارهگیری کرده و تخت را به پسر ارشد و ولیعهد واگذار نمایند؟ ما نسبت به ولیعهد نظر مساعدی داریم و از سلطنتش حمایت خواهیم کرد. مبادا اعلیحضرت تصور کنند که راهحل دیگری وجود دارد.»
رضاشاه سپس تحت نظر نیروهای بریتانیایی از بندرعباس با کشتی از ایران خارج شد. ابتدا او را به سمت هند بردند. بعد به جزیره موریس منتقل شد و بالاخره در آفریقای جنوبی در شهر ژوهانسبورگ تحت نظر قرار گرفت.
او در دوران تبعید بسیار کم سخن می گفت. یکی از آخرین وصیت های او به ایرانیان این جمله است که:
«به ایرانیان بنویسید که از آمریکاییها بیشتر بترسند تا از روسها و انگلیسها. اینست حرف آخر رضا شاه و این حرف رضا شاه را هم تاریخ، مدلل خواهد داشت که آیا درست است یا نادرست»
خانواده رضاشاه
رضاشاه و خانوادهاش
رضا شاه در طول دوران زندگی جمعا با چهار زن ازدواج کرد که از آن میان عصمتالملوک دولتشاهی مورد توجه ویژه او قرار داشت. این در حالی بود که تاجالملوک آیرملو ملکه رسمی محسوب میگردید. او از این همسران جمعا 11 فرزند داشت که ولیعهدش محمدرضا پهلوی همزمان با اشرف و پس از همدمالسلطنه و شمس به دنیا آمده است.
ماجراهای پس از مرگ
پیکر رضاشاه را پس از مرگ به مصر بردند و در آنجا به امانت گذاشتند. جنازه وی در مصر مورد دستبرد ملک فاروق، برادر فوزیه همسر اول محمدرضا پهلوی قرار گرفت و شمشیر جواهرنشان وی به سرقت رفت. در اردیبهشت ۱۳۲۹ جنازه به ایران آمد و با تشریفات رسمی به حضرت عبدالعظیم منتقل شد و در آرامگاه ویژه او دفن شد.
در روز ۲۴ دیماه ۱۳۵۷ و مدت کوتاهی قبل از انقلاب ایران در سال ۱۳۵۷ پیکر وی بار دیگر به همراه پیکر پسرش علیرضا پهلوی توسط محمدرضا، ابتدا به لوس آنجلس و سپس به مسجدالرفاعی مصر منتقل شد. در اردیبهشت ماه ۱۳۵۹، مقبره رضاشاه به دستور حاکم شرع وقت صادق خلخالی به کلی ویران شد.
دارایی و ثروت
در دوره دوم حکومت رضا شاه بر کشور، او زمینهای بسیاری را تا پایان پادشاهیاش در سراسر ایران، بهویژه در شمال ایران را به نام خویش کرد و در اواخر سلطنت حدود ۷۰۰۰ روستا به نام او ثبت شده بود مجموع زمینهای وی بالغ بر 10% از کل زمینهای کشاورزی ایران آن روز می شد. اگرچه برخی معتقدند که رضاشاه در زمان برکنار شدن از سلطنت نقدینگی فراوانی در خارج از کشور داشته است، ولی خود وی در هنگام تبعید و در پاسخ به کسانی که به وی اتهام به داشتن حساب بانکی در خارج از ایران میزدند، میگوید: «آقایان بدانند که من درتمام بانکهای اروپا و آمریکا یک لیره یا یک دلار هم ندارم - راست است که در ایران متمولم، ولی در خارج هیچ چیز ندارم و دولت باید فکر خرج من باشد».
رضا شاه پس از رسیدن به سلطنت، تمایل نداشت که مانند شاهان دوره قاجاریه در کاخهای گلستان و صاحبقرانیه، زندگی و تاجگذاری کند.[۳] لذا کاخ مرمر را در شهر برای خود بنا نمود.[۶۴] برای ییلاق شمیران نیز منطقه و باغات سعدآباد را به تدریج تملک نموده و کاخ سعدآباد را در آن بنیان نهاد. [۳]او همچنین برای تاجگذاری از تاج کیانی (تاج شاهان قاجار) استفاده ننمود و تاج پهلوی بطور اختصاصی برای وی ساخته شد. [۶۵]
دانش و مطالعات
شرایط اقتصادی خانواده رضا در کودکی و همچنین فرهنگ آن دوره که تحصیل را صرفا برای عده معینی مقدور می نمود، باعث شد تا رضا از تحصیلات آکادمیک باز بماند. در جریان انقلاب مشروطه و پس از فتح تهران در سال ۱۲۸۷ خورشیدی به همراه گروه محافظین عینالدوله که تبعید میشد، به فریمان فرستاده شد. رضاخان به عینالدوله نزدیک شد و به آموختن خواندن و نوشتن پرداخت.
او بعدها به مطالعه تاریخ علاقهمند شد. علاقه وی را به ادبیات فارسی از بازسازی آرامگاههای سعدی، حافظ و فردوسی میتوان حدس زد. بخشی از کتاب سفرنامه مازندران وی به تعریف از سعدی و حافظ و تمجید از خوشنویسانی همچون میرعماد، میرزا محمدرضا کلهر و درویش میگذرد و خود وی مدعی است که «کتاب بوستان سعدی هم که به یک قطعه جواهر بیشتر شبیه است تا به کلمات معمولی، کمتر ممکن است از دسترس من دور بماند.» علاوه بر ادبیات فارسی، او به مطالعه آثار مستشرقینی همچون گوستاو لوبن نیز علاقهمند بوده است.
از رضا شاه، علاوه بر چندین متن نطق و سخنرانی، دو سفرنامه خوزستان و مازندران به جا مانده است که هردو پیش از انقلاب اسلامی ایران منتشر شده اند. با توجه به میزان سواد آکادمیک رضاشاه و اینکه همواره فقط کلمه رضا را به عنوان امضا استعمال می نموده است، گروهی نگارش این دو سفرنامه را به دبیراعظم بهرامی نسبت می دهند.
سفرنامه خوزستان که در دوران پیش از سلطنت رضاخان نوشته شده است، بیشتر به وقایع مربوط به شیخ خزعل پرداخته است. در سفرنامه مازندران که مربوط به سال ۱۳۰۵ شمسی و پس از سلطنت است، مسایل عمرانی بیشتر مد نظر بوده است.
در دوره حکومت وی، آموزش اجباری رایگان که پیش از این و در دوره مشروطیت برای کودکان اجباری شده بود، به تدریج تحقق یافت. همچنین در این دوره برای نخستین بار پس از تاسیس دارالفنون به دست امیرکبیر، مراکز ایرانی و دولتی آموزش عالی مانند دانشگاه تهران تاسیس گردید. در این دوره همچنین با تصویب قوانین حمایتی مانند معافیت یکساله محصلین مدارس متوسطه و تاکید بر نظام آموزش عالی، مدارس متوسطه رایگان دولتی نیز شکل گرفت.
رضا شاه و زنان
تا پیش از حکومت رضاشاه، قوانین به مردان اجازه حکومت بر زنان را میداد. اگرچه اقدامات رضا شاه نتوانست اصلاحات اساسی برای احقاق حقوق زنان انجام دهد ولی او این حقوق را از راههای دیگری همچون گسترش سیستم آموزشی و دعوت از زنان برای ساختن ایران به کمک زنان تحصلیکرده و کار در شغلهایی چون معلمی بهبود داد.
از دیگرسو برای نخستین بار با تصویب قانون مدنی در سال 1307، اولیه ترین حقوق زنان برای ازدواج، به رسمیت شناخته شد و کف سن ازدواج دختران که تا پیش از آن محدودیتی نداشت به 15 سال تمام رسید. همچنین مردان مکلف شدند که ازدواج خود را در یک دفتر ازدواج ثبت و رسمی کنند. در سال 1317 قانونی مترقی تر، مردان را مجبور به ارائه گواهی پزشکی (عمدتا برای جلوگیری از سرایت بیماریهای مقاربتی از مرد به همسرش) هنگام عقد نمود.
اما از سوی دیگر، رضاشاه پس از به سلطنت رسیدن اقدام به سرکوب، توقیف و بستن نشریات و انجمنهای مستقل از جمله سازمانهای زنان کرد و آخرین آنها را نیز در سال ۱۳۱۲ بست.
رضا شاه در ۱۷ دیماه ۱۳۱۴ طرح کشف حجاب زنان را اجرا نمود. در این تاریخ برای اولین بار همسر و دختران رضا شاه، در جشن دانشسرای عالی دختران بدون حجاب حضور یافتند.
برگرفته ازhttp://achaemenids.persianblog.ir
+ نوشته شده در پنجشنبه نوزدهم مرداد ۱۳۹۱ ساعت ۳:۲۸ ق.ظ توسط فروشنده عقرب
|