حسن بن زيد بنيادگذار دولت علوي
حسن بن زيد بنيادگذار دولت علوي
آغاز قيام حسن بن زيد ملقّب به داعي اول يا داعي كبير در سال 250 هجري بود. ويدر نخستين اقدام، شهر آمل را به تصرف خود درآورد ومحمد بن اوس بلخي عاملطاهريان را از آنجا فراري داد. قدم بعدي، تصرف شهر ساري بود. سليمان بن بنعبدالله طاهري براي جنگ با حسن از شهر ساري كه مركز امارتش بود، بيرون آمد.در زمان وقوع جنگ، بسياري از شورشيان وارد شهر شدند. سليمان كه وضع راچنين ديد به سوي گرگان گريخت.
حسن بن زيد پس از تصرف اين دو شهر، سپاهي را به سوي ري فرستاد كه آنشهر نيز تصرف شد وفردي علوي با نام محمد بن جعفر بر آن حاكم شد. اندكي بعدري دچار آشوب شد ومحمد بن جعفر از آنجا بيرون رانده شد؛ اما بار ديگر شهر بهتصرف علويان درآمد.
اين حوادث سريع، سبب شد تا مستعين عباسي سخت وحشت كند. علويان،رقيب اصلي عباسيان بودند وپيروزي آنها، بر خلاف پيدايش دولت طاهري ياصفاري، به گونهاي بود كه ميتوانست اساس خلافت عباسي را از ميان ببرد. ويسپاهي به غرب ايران فرستاد تا مانع از پيشروي حسن بن زيد بدان سوي شود. او ازمحمد بن عبدالله بن طاهر، امير خراسان خواست تا سخت در برابر حسن بن زيدبايستد.
حمايتهاي مردمي از حسن بن زيد، سبب شد تا وي پايگاه محكمي درطبرستان به دست آورد؛ اما روشن بود كه دشمن عباسي وطاهري و صفاري دربرابر او آرام نمينشست. در سال 255 مُفْلح تركي، يكي از فرماندهان نظاميعباسيان، به طبرستان حمله كرد وسپاه حسن بن زيد را شكست داد؛ اما از آنجا كهوي نتوانست در طبرستان بماند، به سرعت به عراق بازگشت.
درست در همين سالها، علويان فراواني در گوشه وكنار ممالك اسلامي سر بهشورش برداشتند. گذشت كه صاحب الزنج نيز به عنوان علوي در بصره شوريدوبراي سالها، افكار عباسيان را به خود مشغول داشت.
حسن بن زيد در سال 257 به گرگان حمله كرد واين شهر را از تصرف طاهريانخارج كرده بر قلمرو خود افزود. بارها گفتهايم كه گرگان امروز استرآباد سابق استوگرگان آن روزگار از ميان رفته است. به هر روي خروج طبرستان وگرگان از دستطاهريان، ضربه مالي سختي را بر اين دولت وارد كرد. به دنبال همين ضعف بود كهصفاريان در انديشه استيلاي بر خراسان افتاده وبه دنبال آن پاي صفاريان بهطبرستان باز شد.
زماني كه يعقوب صفاري نيشابور را به تصرف درآورد وسلسله طاهري رابرانداخت، به ظاهر به بهانه تعقيب دشمن خود عبدالله سگزي، راهي طبرستان شد.اين اقدام، يعني حمله به علويان، ميتوانست خليفه بغداد را نيز كه پس از برافتادنطاهريان، نگران اوضاع بود، نسبت به يعقوب اميدوار كند.
يعقوب در سال 260 هجري با سپاه علويان درگير شد وآنها را به شكست دادهوارد ساري وآمل شد. حسن بن زيد، به ديلم كه پناهگاه بسيار مناسبي بود، گريخت.يعقوب، خراج يك سال را به زور از مردم گرفت وبه تعقيب حسن پرداخت. ورودوي به اين منطقه، همزمان با فرود بارانهاي مداوم چهلروزهاي شد كه او را سختاسير خود كرد. وي با تحمل مشقّت فراوان ودر پي از دست دادن بسياري ازنيروهايش، مجبور به رها كردن منطقه وبازگشت از آن شد.
بدين ترتيب طبرستان براي مدتي قريب بيست سال در اختيار حسن بن زيدبود. در طي اين مدت، يك بار در سال 262 وبار ديگر در سال 266 احمد بن عبداللهخجستاني به جنگ حسن بن زيد آمد؛ اما كمك مردم جرجان به حسن، سبب دورشدن خجستاني از طبرستان شد.
عملكرد حسن بن زيد
حسن بن زيد علوي، فردي قوي ودر برخورد با مخالفان دولت ومذهبِ خود،بسيار سخت بود. وي در عين وفاداري به آرمانهاي خود، روشهاي سختي رابراي از ميان برداشتن مخالفان به كار ميبست؛ در عين حال، به دليل آن كه در اينقبيل كارها، انگيزههاي شخصي به نظر نميآمد، مخالفتي با اقدامات او صورتنگرفت؛ به عكس منابع تاريخي، از حسن بن زيد به عنوان فردي عادل ودادگر ياد كردهاند.
از جمله مخالفان وي، عباسيان وطرفداران آنها بودند. ابن اسفنديار مينويسد:
حسن بنزيد، هر آفريده را كه هوادار مسودين ـ سياه جامگان، عبّاسيان ـ بود، بهعقوبتها ميكشت، وملامتها ميكرد تا دلهاي مردم، چنان هراسان شد كه جزطاعت ورضاي او فكرتي نماند.
حسن از نظر مذهبي، بر مذهب زيديه بود. اين مذهب، امام فكري وسياسي خود رازيد بن علي بن الحسين (ع) ميدانست كه در سال 122 هجري بر ضد امويان دركوفه شوريد. پيروان وي، بسيار انقلابي بودند وامام را كسي ميدانستند كه فاطميباشد، شمشيرِ قيام به دست گيرد وبا دشمن مبارزه كند. درباره آنها، در جاي ديگريسخن گفتهايم.
حسن ضمن دستورالعملي از مردم خواست تا به مباني مورد نظر او اعتقاد داشتهوبه دستورهاي فقهي كه صادر ميكند عمل كنند. برخي از اين دستورات عبارتبودند از: عمل به كتاب خدا وسنّت رسول (ص)، اعتقاد به برتري امام علي(ع) پساز پيامبر(ص) بر همه امّت، دوري از اعتقاد به جَبْر وتشبيه، گفتن حيّ علي خَيرالعمل در اذان، بلند خواندنِ بسم الله الرحمن الرحيم در نماز وچند نكته ديگر.
به دنبال اين اقدامات، او بر ناصبيان كه دشمنان امام علي عليهالسلام بوده وازبقاياي حزب اموي بودند، سخت ميگرفت. وقتي عالم محدّثي در گرگان متهم شدكه از ناصبيان است، او را آن اندازه زندان كرد كه در آنجا درگذشت.
وي با برخي از چالوسيان نيز كه همدلي با يعقوب كرده بودند، برخورد سختيكرده، اراضي آنها را در اختيار مردمان ديلم گذاشت.
محمد بن زيد داعي كوچك
حسن بن زيد، برادرش محمد را به عنوان جانشين خود معين كرد وبراي او بيعتگرفت. محمد بن زيد را داعي صغير ناميدند. وي با دشواريهاي فراواني روبروبود. نخستِ آنها، درگير شدن با داماد داعي كبير، يعني ابوالحسين بود كه با زحمتتوانست او را آرام كرده آمل را از دست وي خارج كند؛ اما دشمنان خارجيش فراوانبودند. از يك سو صفاريان، از سوي ديگر رافع بن هرثمه، از امراي وابسته بهطاهريان واز سوي ديگر اذْكوتگين از فرماندهان ترك.
با حمله اين فرمانده ترك در سال 271، شكست سختي بر نيروهاي محمد بنزيد وارد آمده ري از دستش بيرون رفت. از سوي ديگر، رافع بن هرثمه در سال275 به جرجان حمله كرد وآن را تصرف نمود. داعي از طبرستان خارج شد وبهديلم پناه برد ودر پناه قارن بن رستم از امراي محلي درآمد.
اندكي بعد، به سال 279 زماني كه عمرو بن ليث به دشمني با رافع برخاست، ويبا داعي متحد شد ودر جرجان وطبرستان به نام محمد بن زيد خطبه خواند. اين بهمعناي انكار خلافت عباسيان بود. چندي بعد رافع از برابر عمرو صفاري گريختودر خوارزم به قتل رسيد.
درگيريهاي داخلي خراسان ميان صفاريان وسامانيان، طبرستان را براي محمدبن زيد آرام گذاشت. وي طي چندين سال، با آرامش در اين ناحيه حكمراني كردوافزون بر آن، هر ساله اموال فراواني را براي سادات مقيم عراق به بغدادميفرستاد.
با تصرف خراسان از سوي اسماعيل بن احمد ساماني در سال 287، سامانيان باعلويان هممرز شدند. گفتهاند كه محمد بن زيد، قصد خراسان كرد. اسماعيل از ويخواست تا در گرگان وطبرستان بماند. همين مسأله سبب لشكركشي سامانيان بهطبرستان شد. ميان دو سپاه نبرد سختي درگرفت وضمن آن، محمد بن زيدكشتهشد. ابناثير نوشته است: محمد بن زيد شخصي اديب ودانشمند بود وبا مردمحسن سُلُوك داشت.
پس از كشته شدن محمد، طبرستان زير سلطه سامانيان درآمد تا آن كه بار ديگر،ناصر علوي در طبرستان قيام كرد.
شايسته يادآوري است كه در همين روزگار، يحيي بن حسين ملقب به الهادي،در يمن قيام كرد ودولت علويان در صعده، يكي از شهرهاي مهم يمن، استقراريافت. آغاز تشكيل دولت وي به سال 280 هجري بوده واز همان زمان، مذهبزيدي در يمن انتشار يافت. بعدها ميان زيديان ايران در طبرستان وخراسانوزيديان يمن، ارتباط فرهنگي مستمري برقرار شد.
دولت ناصر كبير
حسن بن علي ملقب به اُطْرُوش والنّاصِرُ لِلحق ـ به اختصار ناصر ـ از عالمانورهبران بلندپايه دولت علويان زيدي در طبرستان است. او به خاطر ضربهشمشيري كه در يكي از نبردها به سرش اصابت كرد ـ ويا به دليل هزار تازيانهاي كهرافع بن هرثمه بر او زده بود ـ ناشنوا گشته وبه همين جهت، ملقب به اطروش بود.وي مذهب زيدي داشت وخود از فقيهان ومتكلمان اين گرايشِ مذهبي بود. از ميانسه پسرش، ابوالحسين احمد، شيعه امامي بود.
ناصر در رويدادهاي زمان محمد بن زيد حضور داشت. پس از آن كه سامانيان برطبرستان مسلط شدند، امكان اقدامي نيافت. وي در طول سيزده سال، در ديلموگيلان به نشر اسلام مشغول بود. تا اين زمان، اسلام در گيلان انتشار چنداني نيافتهومردم بر آيين كهن خود بودند. بر اثر اقدامات وي، ورفت وشد او در روستاهايمختلف، شمار فراواني از مردم اين ناحيه به اسلام گرويدند. نوشتهاند: كسي درجبل وديلم باقي نماند جز آن كه به دعوت او به اسلام گرويد.
در اين زمان، شخصي با نام ابوالعباس عبدالله بن نوح بر طبرستان حكومتميكرد كه مردم نيز از وي راضي بودند. پس از عزلش در سال 301 بود كه ناصر اقدامبه دعوت مردم براي قيام كرد. وي امير جديد طبرستان را كه ابوالعباسصعلوك بودشكست داد وبر طبرستان تسلط يافت. اين زمان بود كهعلمهاي سفيد كه نشانهعلويان و شيعيان بود در همه طبرستان وديلم وجرجان، برپاگرديد.
احمد بن اسماعيل ساماني كه نميتوانست شكست خود را در طبرستان بپذيرد،سپاهي فراهم كرد تا خود به طبرستان بيايد؛ اما در لشكرگاه خود به دست تني چنداز غلامانش كشته شد.
يكي از فرماندهان ناصر كبير، حسن بن قاسم، عموزاده او بود كه بر وي شوريدوناصر را اسير كرده به قلعه لاريجان فرستاد؛ اما چيزي نگذشت كه ناصر بر اوضاعمسلط شد. او حسن را با كمال بزرگواري بخشيد وبه حكومت جرجان گماشت.وي در جرجان از سوي تركان محاصره شد؛ اما با شجاعت توانست از آنجا بگريزدوبه آمل بيايد. با آمدن وي به آمل، ناصر كبير، حكومت را به او سپرد وبه نوشتهابناسفنديار «ناصر كبير تَركِ مُلْك گفت وبا خلايق به شريعت زندگاني پيش گرفتواز اطراف جهان براي استفاده پيش او آمدندي واقتباس فنون علوم كردندي از فقهواحاديث ونظر وشعر وادب.»
ناصر به تاريخ 25 شعبان سال 304 درگذشت و مزارش براي چندين قرنزيارتگاه خاص وعام شد. وي عالمي برجسته بود وچندين كتاب درباره مسائلفقهي واعتقادي تأليف كرد كه گويا هيچ كدام آنها برجاي نمانده است.
جانشينان ناصر كبير وزوال دولت علويان
اشاره كرديم كه حسن بن قاسم رهبري دولت علوي را به دست داشت. نوشتهاند كهوي «سيدي نيكوسيرت وعادل وعالم بود» و«مردم طبرستان به هيچ عهدي چندانامن ورفاهيت وعدل نديدند كه به ايام او وكفايت وسياست او بيشتر از جمله سادات بود».
ابوالقاسم جعفر فرزند ناصر، حكومت حسن را نپذيرفت وآمل را از ويگرفت. حسن بن قاسم به گيلان رفت. برخورد جعفر با مردم چندان مناسب نبود. بههمين دليل باز حسن بن قاسم به حكومت طبرستان بازگشت. امراي محلي نيز ماننداسپهبد شروين وشهريار ونداميد پذيرفتند تا به وي خراج دهند. در اين وقتگرگان نيز در اختيار ابوالحسين احمد فرزند ديگر ناصر بود. حسن بن قاسم با ايندو برادر گاه در توافق وگاه در مخالفت وجنگ بود.
مشكل ديگر، امراي محلي بودند كه هر بار ميكوشيدند تا يكي از اين سه تن رابر ضد ديگري ياري دهند. سامانيان در پي تصرف گرگان بوده وآنها نيز
لشكركشيهايي در اين ناحيه داشتند. بهطور معمول، وقتي دشمن خارجي؛ يعنيسامانيان يا امراي آنها حمله ميكردند، داعي وفرزندان ناصر بايكديگر متحد ميشدند؛ اماوقتي از جنگ با آنان فراغت مييافتند، هر كدام با ديگري به دشمني برميخاستند.
علويان طبرستان سالهاي امارت
حسن بن زيد 250ـ270
محمد بن زيد 270ـ287
از سال 287 تا 301 طبرستان در دست سامانيان بود
ناصر اطروش حسن بن علي 301ـ304
حسن بن قاسم بن حسن 304ـ316
جعفر بن محمد بن حسن اطروش 316ـ .....
يكي از مهمترين نبردها ميان سيمجور دواتي امير خراسان با علويان بود كه بهشكست علويان منجر شد. اندكي بعد، داعي موفق شد از ديلم وگيلان نيرويي بهگرگان اعزام كرده ولشكر علوي توانست به فرماندهي ابوالحسين احمد، تركان رااز گرگان بيرون كند. به هر روي گرگان از آن احمد شد وآمل از داعي. پس از دفعدشمن خارجي، باز فرزندان ناصر با داعي به جنگ پرداختند تا آن كه وي از آملگريخت وابوالحسين احمد به امارت طبرستان رسيد. او در 29 رجب سال 311درگذشت وحكومت به برادرش ابوالقاسم جعفر رسيد كه برخوردي ظالمانه بامردم داشت، تا آنجا كه به قول ابناسفنديار «روزگار داعي را مردم به جانميجستند». ابوالقاسم نيز سال بعد درگذشت.
اين بار، باز مردم دو قسمت شدند. بخش گرگان كه در اختيار ماكان بن كاكي ازامراي علويان بود، با اسماعيل فرزند ابوالقاسم جعفر كه كودكي بيش نبود، بيعتكرد؛ اما مردم گيل وديلم با ابوعلي محمد فرزند ابوالحسين احمد كه در«نيكوسيرتي وعقل وفضل وعلم وشهامت و شجاعت»، «خلايق، عاشق خدمتوطاعت او بودند» بيعت كردند.
ابوعلي توانست بر ماكان فائق شده وبه امارت طبرستان دست يابد. پس ازدرگذشت وي، مردم، با برادرش ابوجعفر بيعت كردند. اندكي بعد ماكان بن كاكي،بار ديگر داعي حسن بن قاسم را از گيلان دعوت كرد وموفق شد تا آمل را ازابوجعفر بستاند. پس از آن بود كه نصر بن احمد ساماني با لشكري بيكران بهطبرستان يورش برد. ناآشنايي سپاه وي به منطقه، سبب شد تا به دام افتاده وبه اصراراز داعي خواستند تا اجازه بازگشت به آنان بدهد. داعي با گرفتن بيست هزار ديناراجازه بازگشت به سپاه ساماني را داد.
در اين وقت، به جز ماكان بن كاكي، اسفار بن شيرويه نيز وارد عرصه سياسيطبرستان وخراسان شده، گاه با سامانيان وگاه با استفاده از برخي از رهبران علوي،حملاتي بر طبرستان داشت. در نبردي كه در سال 316 هجري ميان وي وداعي درنزديكي آمل صورت گرفت، داعي وشماري ديگر از طالبيان كشته شدند. قاتلداعي كسي جز مرداويج بنيادگذار سلسله زياري نبود. با اين حال، ماكان همچنان درصحنه سياست طبرستان باقي ماند. از آن پس دولت علويان طبرستان رو به زوالرفت. تا مدتها، شماري از علويان امارت بخشهايي از منطقهاي را با تزلزل دردست داشتند؛ اما حضور آلزيار در منطقه، وپس از آن تسلط آل بويه مانع شد كهدولت آنها بتواند، عظمت نخست خود را به دست آورد. بعد از آن، نفوذ علويان درگيل وديلم وطبرستان باقي ماند وميان آنها وامراي محلي، همواره ارتباطهايصميمانهاي وجود داشت وگاه با آنها به عنوان رهبران ديني وسياسي، بيعت ميشد.
http://tarikhirantarikh.blogfa.com