رباخوارى قريش وروحيات عرب و صفات عمومى قريش
روحيات عرب و صفات عمومى قريش
شهر مكه نه حكومتى داشت، و نه ماموران رسمى كه انتظامات شهر را به عهده گيرد. در عوض عهد و پيمان و سوگند، و حق جوار (پناهدگى و بست نشينى) كه قريش سخت پاىبند آن بود، اين نقيصه را جبران مىكرد. عرب به قبيله و پيوستگى به آن اهميت زياد مىداد.
شيوخ قبائل در نشستگاه خود كه به آن «نادى» مىگفتند، و بعدها به «دارالندوه» مشهور شد، گرد مىآمدند، و درباره جنگ و صلح و امور دينى (توجه و مراقبت از بتها) به مشورت و تبادل نظر مىپرداختند.
كار قريش در مكه و طائف تجارت، و اعراب باديه، شترچرانى و جنگ و گريز و قتل و غارت بود.
رسم دختركشى و زنده به گور كردن دختران نيزيك رسم اشرافى بود. چون يكى از ملوك حيره به دختران جوانمردى از متنفذان تجاوز كرده بود، و او براى حفظ آبروى خود، تمام دختران خود را زندهبگور كرد، اين رسم كم كم ميان بعضى از رجال قوم رسمى شد. گاهى نيز به واسطه فقر و تنگدستى دختران خود را كه به كار جنگ و غارت نمىآمدند، مىكشتند، تا هم به اسارت نيفتند و مورد هتك حرمت قرار نگيرند، و هم سربار زندگى نباشند. در هر صورت دختركشى عموميت نداشت، و همه جا معمول نبود. و بيشتر درقبيله «بنى تميم» و «بنى اسد» اتفاق مىافتاد.
اعراب جاهلى مردار مىخوردند و راهزنى مىكردند، و از شراب و زنا و بىبند بارى لذت خاصى مىبردند.
اوقات خوش و لحظات بىكارى آنها با نقل افكار جاهلانه و تخيلات شاعرانه كه از غارتگرىها و قتل نفسها و بادهگسارىها و عشقبازىها و عيش و نوشها حكايت مىكرد، مىگذشت.
اين سرگرمىها و عادات و رسوم و بىخبرىها ديگر فرصتى به اعراب بت پرست ثروتمند عياش يا بينوايى تهيدست گرفتار نمىداد تا به خدا وعالم بعد از مرگ بينديشند، و پى به حقيقت ببرند. براى آنها زندگى جز اينها مفهومى نداشت.
با اين كه در سفرهاى شام و يمن با يهود و نصارا (اهل كتاب) و مردم متمدن روم و ايران و ديگر نقاط ارتباط پيدا مىكردند، و كم و بيش با آداب ورسوم آنها آشنا مىشدند، معالوصف زندگى در منطقه دور افتاده باديه و محيط تنگ مكه و مدينه و طائف، و انس و تعصب زايدالوصفى كه طى قرون متمادى به زندگى خود داشتند، به هيچ وجه آنها را تحت تاثير قرار نمىداد، و از آنچه مىانديشيدند باز نمىداشت. در حقيقت به آنچه داشتند خوش بودند. جز آن چيزى نمىشناختند، و چيزى نمىخواستند.