پيغمبر و عتبة بن ربيعه ,ناتوانى قريش
اين وصف كارى كردهاى كه عشيرهات متلاشى شدهاند. جوانان آنان را گمراه كرده، و
خدايانشان را سرزنش نموده، و پدرانشان را كافر دانستى. حال از من بشنو كه امورى را يادآور
مىشوم،باشد كه بعضى از آن را بپذيرى.
سپس گفت: اگر منظورت از اين سرو صدا مال و ثروت است آن قدر ثروت به تو مىدهيم كه از همه ما ثروتمندتر شوى، و اگر در انديشه رياست هستى، تو را بر خود رئيس مىگردانيم، به طورى كه هيچ كارى را بدون اجازهتو انجام ندهيم. و اگر مىخواهى پادشاه باشى تو را پادشاه خود مىكنيم. و اگر آنچه مىگوئى ناشى از اختلال حواس است،طبيبى مىآوريم و چندان برايتخرج مىكنيم تا بهبود يابى!چون سخن عتبه به پايان رسيد پيغمبر فرمود: سخنت تمام شد؟ عتبه گفت آرى. پيغمبر فرمود: اكنون اگر من هم سخن بگويم مىشنوى؟ عتبه گفت: آرى. سپس حضرت آيات سوره «فصلت» را بر وى قرائت نمود، بدين گونه:
«بنام خداوند بخسنده مهربان - حم - اين كتابى است كه از جانب خداوند بخشنده مهربان فرود آمده، كتابى است كه آيات آن توضيح داده شده، قرآنى است عربى براى مردمى كه بخواهند از آن آگاه شوند. هم مژده مىدهد و هم از كيفر خداوند بيم مىدهد. ولى بيشتر قريش از آن دورى گزيدهاند، و حاضر نيستند آن را بشنوند و گفتند: دلهاى ما از آنچه تو ما را به آن مىخوانى غافل و گوشهامان سنگين است، و بين ما وتو پردهاى قرار دارد، تو عمل كن تا ما نيز ببينيم و عمل كنيم.»( بسم الله الرحمن الرحيم. حم. تنزيل من الرحمن الرحيم. كتاب فصلت آياته قبرآنا عربيا لقوم يعلمون. بشيرا و نذيرا فاعرض اكثرهم فهم لا يسمعون. و قالوا قلوبنا فى اكنة مما تدعونا اليه و فى آذاننا و قرو من بيننا و بينك حجاب فاعمل اننا عاملون.)
پيغمبر دنباله آيات را مىخواند، و عتبه كه آنها را مىشنيد ساكت بود. دستهايش را از پشت به زمنى زده و تكيه به آنها داده و به سخنان پيغمبرگوش مىداد. تا اينكه پيغمبر به آيهاى رسيد كه سجده داشت و با خواندن آن به سجده رفت، آن گاه سر برداشت و فرمود: اى ابووليد( وليد نام پسر عتبه بود.) آنچه را بايد بشنوى شنيدى حال تو هستى و اين آيات. عتبه برخاست و به طرف انجمن قريش رفت. بعضى از سران قريش گفتند به خدا عتبه با چهرهاى غير از آنچه رفته بود به سوى شما مىآيد.
وقتى آمد و نشست، قريش گفتند:اى ابووليد! چه خبر؟
عتبه گفت: خبر كه دارم اين است كه سخنى شنيدم كه به خدا قسم مانند آن را نشنيدهام. به خدا نه شعر است و نه جادو است. اى بزرگان قريش! از من بشنويد، اين مرد را به حال خود رها كنيد و از وى دورى گزينيد. به خدا در آينده سخنانى كه او مىگويد حادثه بزرگ پديد خواهد آورد.
اگر بر اثر آن ساير قبائل عرب با وى طرف شوند و او را از ميان بردارند شما به طور غير مستقيم از خطر او رستهايد، و چنانچه او برقبائل غالب شود مقام عالى وى باعث افتخار شما خواهد بود وعزت او عزد شماست، و شما به وسيله او سعادتمندترين مردم خواهيد بود.
قريش كه اين سخنان را از عتبه شنيدند گفتند: اى ابووليد! او با زبان خود تو را مسحور كرده است. عبته گفت: اين نظر من درباره اوست، شما خود دانيد.( سيره ابن هشام - جلد 1 ص 189)