يارى جستن قريش از يهود مدينه در مبارزه با قرآن
يارى جستن قريش از يهود مدينه در مبارزه با قرآن
نضر بن حارث از شياطين قريش بود و از كسانى بود كه پيغمبر را مىآزرد و سخت نسبت به حضرت عداوت مىورزيد. او به «حيره» رفته و در آنجا داستانهاى پادشاهان ايران را شنيده بود، از جمله داستان رستم و اسفنديار را.
گاهى كه پيغمبر (صلى الله عليه و آله) قريش را مخاطب مىساخت و با تلاوت آيات قرآنى آنها را به ياد خدا مىانداخت و قريش ر از عذاب الهى كه اقوام پيشين بر اثرنافرمانى خداوند بدان مبتلا گشتند، برحذر مىداشت،نضر بن حارث مىگفت:اى مردم قريش! من داستانى بهتر از آنچه محمد مىگويد دارم. سپس قريش را بدور خود جمع مىكرد و داستان پادشاهان ايران و رستم و اسفنديار را بازگو مىنمود، آنگاه مىگفت: به چه دليل محمد سخنى بعتر از من مىگويد؟( سيره ابن هشام - جلد 1 ص 194) در اين باره آيات 15 سوره قلم و 13 سوره مطففين نازل شد.( و اذا تتلى عليه آياتنا قال اساطير الاولين)
قريش كه اين سخنان را از نضر بن حارث مىشنيدند، او را باعقبة بن ابى معيط به نمايندگى خود به مدينه نزد احبار و علماى يهود فرستادند و گفتند درباره محمد و ادعاى پيغمبرى او و صفاتى كه دارد و سخنانى كه مىگويد از آنها پرسش كنيد. چون يهود داراى كتاب آسمانى مىباشند، و از علوم انبيا آگاهى دارند و ما از آن بىخبريم.
نضربن حارث و عقبة بن ابيمعيط به مدينه آمدند و درباره پيغمبر با علماى يهود به گفتگو پرداختند. علماى يهود به آنها گفتند برويد و سه مطلب را از او سؤال كنيد، اگر درست جواب داد بدانيد كه پيغمبر و فرستاده خداست وگرنه گزاف گوئى بيش نيست.
1- از وى پرسيد: جوانانى كه در روزگاران پيشين ناپديد شدند چه كسانى بودند؟ چون آنها داستانى عجيب دارند.
2- از وى بپرسيد: مرد جهانگشائى كه شرق و غرب دنيا را فتح كرد كى بود؟
3- از وى بپرسيد: روح چيست؟
اگر به اين پرسشها پاسخ درستى داد از وى پيروى كنيد كه پيغمبر است.(بايد دانستيهود مدينه پس از آگاهى از پاسخ درست پيغمبر به اين پرسشها، و هنگامى كه حضرت وارد مدينه شد، با اينكه يقين كردند او همان پيغمبر موعود است مع الوصف حاضر نشدند مسلمان شوند، و با تعصب و لجاجت، در يهوديت باقى ماندند.)و چنانچه جواب درستى نداد گزاف گوست و هر طور مىخواهيد با او رفتار كنيد.
نضر بن حارث و عقبة بن ابى معيط به مكه بازگشتند و ماجرا را به سران قريش اطلاع دادند. سپس بزرگان قريش پيغمبر را ملاقات كردند، و سؤالات مزبور را با وى در ميان گذاشتند، و از حضرت جواب خواستند.
پيغبمر فرمود: فردا جواب خواهم داد. قريش هم رفتند تا فردا برگردند و پاسخ سؤالات خود را بشنوند.
ولى پانزده شب گذشت و جبرئيل بر پيغمبر نازل نشد و از وحى الهى خبرى نرسيد. تا جائى كه حضرت غمگين شد، قريش نيز خوشحال بودند كه براى نخستين بار پيغمبر در مقابل آنها سكوت نموده و از پاسخ دادن به آنها عاجز شده است. بعد از 15 روز جبرئيل نازل شد، و سوره كهف را كه مشتمل بر پاسخ سؤالات ياد شده بود آورد، و به پيغمبر گفت: اين كه مىبينى آمدن من از جانب خدا به تاخير افتاد ، بخاطر اين است كه تو اعتماد به خود نمودى و گفتى فردا جواب مىدهم، بدون اينكه بگويى اگر خدا اراده كند(انشاء الله).
و اين آيه قرآن را تلاوت كرد: «از اين پس هرگز مگو من فردا فلان كار را خواهم كرد، مگر اينكه بگوئى : اگر خدا خواست».( و لا يقولن لشى انى فاعل لك غدا الا ان يشاء الله سوره كهف آيه 23)
سپس جبرئيل گفت: خدا مىفرمايد: جوانان مزرور اصحاب كهف بودند كه به خدا ايمان آوردند، و ما به آنها مقامى عالى داديم، جهان گشائى هم كه شرق وغرب را فتح كرد ذوالقرنين بود، و اينكه از تو مىپرسند روح چيست؟ بگو آگاهى از حقيقت روح در اختيار خداوند من است.( و يسئلونك عن الروح من امر ربى. سوره اسراء آيه 85)
تفصيل اين سؤال و جوابها در سوره مباركه «كهف و اسراء» و تفاسير قرآن آمده است. اين مطالب را يهود از انبياى خود شنيده بودند، و در تورات آمده بود كه اى موسى فقط خدا مىداند حقيقت روح چيست.
پيغمبر نيز كه از تورات و اين اخبارمانند ساير ملت عرب بىاطلاع بود با وحى الهى مطلع شد و آن را به آگاهى قريش رسانيد، ولى آنها به جاى اينكه تحت تاثير قرار گيرند و به دين حق بگروند، بر لجاجت و عداوت خود نسبت به پيغمبر و قرآن افزودند.
نكته جالب توجه اينجاست كه تا كنون يعنى پس از 14 قرن كه از نزول قرآن مجيد مىگذرد هنوز جهان دانش نتوانسته است پى به حقيقت روح ببرد! راستى روح چيست؟ قبل از تعلق به بدن كجاست، چطور وارد بدن مادر و جنين مىشود، و در كجا ماست، و پس از مرگ به كجا مىرود كه باز به حال خود باقى است و در احضار ارواح او را حاضر مىكند؟ اينها را به گفته قرآن فقط خدا مىداند.