نبرد300آیادروغ بود؟
تاریخ ثابت کرده است در همه حال و همه وقت بزرگترین دشمنان تاریخ و فرهنگ ایران یونانیان هستند کسانی که همیشه در طول تاریخ تاریخ را به نفع خودشان نوشته و می نویسند کتب تاریخی انها پر از دروغ هایست که برای پوشاندن وحشیگری های خود گفته اند یا برای اینکه ایرانیان را ضعیف و ترسو نشان دهند و به این ترتیب خودشان را بزرگ جلوه دهند
هدف از این نوشته بیان برخی از این دروغ هاست این دروغ پردازان نبرد اسکندر ملعون با داریوش را به قدری امیخته با دروغ بیان می کنند که بیشتر به افسانه شبیه شده افسانه ای از سرسختی و شکست ناپذیری اسکندرگجستک یونانیان ازاو با عنوان خدای شکست ناپذیر یاد می کنند اکنون با بیان حقیقت هیبت پوشالی اسکندر را در هم می شکنم تاهمچون خدا لایق پرستش نشود
در کتب یونانی در شرح نبرد گرانیک اولین نبردی که داریوش سوم اخرین پادشاه هخامنشی با اسکندر گجستک انجام داد اینگونه نوشته شده است ارتش ایران که فرماندهیش مستقیما با خود داریوش سوم بوده از 3 جناح تشکیل شده بود جناح راست که از سپاهیان مزدور یونانی تشکیل شده بود و فرماندهی یونانی داشت قلب سپاه که داریوش سوم در انجا قرار داشته و جناح چپ در ادامه می نویسند هنگامی که سپاهیان اسکندر به ارتش ایران حمله کردند جناح راست ارتش که متشکل از سربازان مزدور یونانی بوده وارد جنگ نشده و راه را برای سربازان اسکندر باز گذاشته در نتیجه اسکندر به راحتی به قلب سپاه که داریوش هم در انجا حضور داشته یورش برده و ایرانیان هم که غافلگیر شده بودند نتوانستند به خوبی مبارزه کنند در نتیجه شکست خوردند بعد از اینکه این نبرد را شرح دادند این کار یونانیان مزدور را ارزیابی می کنند و به این نتیجه می رسند که اسکندر شبی قبل از نبرد مخفیانه وارد اردوگاه داریوش سوم شده و با فرمانده یونانیان مزدور به توافق رسیده که سربازانش را در جنگ با او (اسکندرگجستک) وارد نبرد نکند تا موجبات شکست داریوش سوم فراهم شود دروغ بودن این مطلب مشخص است زیرا به گواه همان مورخین ارتش ایران و اردوگاههای نظامی ایران از نظر ساختار و نظم نظامی در حد بالایی بوده به گونه ای که رومی ها ساختار ارتش و تاکتیکهای نظامیشان را از روی ارتش هخامنشیان الگو برداری کردند و توانستند به کمک ان 700 سال بر کل دنیا به غیر از امپراتوری ایران حکومت کنند.
در هر منطقه از پیش تعیین شده در اردوگاه ایران سربازان زیادی نگهبانی می دادند و تمامی ورود و خروج ها را در ارتش کنترل می کردند همچنین سربازان زیادی در بیرون از اردوگاه نگهبانی می دادند علاوه بر اینها سربازان قدرتمند گارد جاویدان از شخص شاه و خانواده اش (در صورت حضور) به شدت محافظت می کردند با این همه هنگامی که در ارتش از سربازان مزدور یونانی استفاده می شد برای اینکه اطمینان حاصل شود سربازانی ویژه انها را زیر نظرمی گرفتند تا اقدامی ضد ایرانیان انجام ندهند ورود به چنین اردوگاهی غیر ممکن بود .
جالب اینجاست که همین جریان را با اندکی تغییرات برای شرح نبردترموپیل که خشایاربایونانیان انجام داد
شرح می دهند انان می گویند لئونیداس فرمانده ارتش یونان به همراه تعدادی از سربازانش وارد اردوگاه ایرانیان می شوند تا خشایار شا را به قتل برسانند انان بعد از کمی پیشروی در اردوگاه با سربازانی که نگهبانی می دادند درگیر می شوند اما موفق می شوند که انان را شکست دهند و خود را به چادر خشایار شا برسانند دروغ بودن این مطلب کاملا مشخص است زیرا سربازان درتمامی جنگ ها به صورت خواب و بیدار هستند و با شنیدن صدای شمشیر از خواب بیدار می شوند اما در این ماجرا لئونیداس و سربازانش بدون جلب توجه وارد اردوگاه ایرانیان می شوند و فقط با سربازانی که نگهبانی می دهند مواجه می شوند و بعد از اینکه انها را نابود کردند خود را به راحتی به چادر خشایار شا می رسانند مورخین یونانی در ادامه می گویند هنگامی که به چادر رسیدند به سربازان گارد جاویدان برخوردند و با انان نبرد سختی را اغاز کردند و توانستند انها را شکست دهند و وارد چادر خشایار شا شوند در اینجا مطلب دروغ دیگری به چشم می خورد و ان این است که سربازان گارد جاویدان اسلحه ای داشتند که تیغه اش از نظر قطر و طول دو برابر تبر بود همچنین حداقل قد انها 2 متر بود و چنان نیرومند بودند که می توانستند با تخته سنگهای بزرگ دمبل بزنند و کباده بکشند بنابراین شکست دادن چند نفر یونانی برای این افراد که از نظر تعداد نیز بسیار کمتربودند مشکل
نیست همچنین هنگامی که متهاجمین بخواهند به شاه حمله کنند تمامی سربازان با انها مبارزه می کنند نه تنها سربازان گارد جاویدان مورخان در ادامه می گویند هنگامی که لئونیداس و سربازانش وارد چادر خشایار شا می شوند مشاهده می کنند که او در چادر نیست به همین دلیل انها مجبور می شوند به اردوگاه خود برگردند.
این مورخان که در کمال بی خردی می گویند لئونیداس و سربازانش وارد چادر خشایار شدند اما خشایار شا در انجا نبود از خود نمی پرسند که سربازان گارد جاویدان چرا باید از چادری که شخص شاه در ان نیست محافظت کنند مگر نباید انان همواره از شخص شاه محافظت کنند پس چرا زمانی که شاه در جای دیگریست پیش او نیستند و در عوض از چادر خالی محافظت می کنند گذشته از این موضوع هنگامی که لئونیداس و سربازانش می خواستند از اردوگاه خارج شوند حداقل نصف اردوگاه از ورود انها اگاه شده بود پس چرا هیچ سربازی جلوی انها را نگرفت و انها توانستند به راحتی فرار کنند و از اردوگاه خارج شوند
این دروغ پردازی ها به این دلیل است که مورخان یونانی بگویتد سربازان ما و فرماندهان ما چقدر شجاع و دلیر هستند و ایرانیان بزدل و ترسو
چرا سربازان مزدور یونانی جناح راست را خالی کردند ؟
سربازان مزدور یونانی که از نواحی اسیای صغیر به خدمت گرفته شده بودند از سلطه ایرانیان بر کشورهایشان ناراضی بودند و تمایل داشتند یونان اروپایی که در راس ان اتن و اسپارت قرار داشت بر انها حکومت کنند بنابراین موقعیت را غنیمت شمرده وارد جنگ نشدند تا با شکست ایرانیان دوران سلطه گری ایرانی ها به پایان برسد و یونانی ها حکم رانی کنند.
مورخین یونانی به گونه ایی سه نبرد
اسکندر با داریوش سوم را شرح می دهند که داریوش فردی بی لیاقت بزدل و ترسو به نظر می رسد در صورتیکه به هیچ وجه اینگونه نبوده بعد از کوروش و کمبوجیه داریوش که در نمام جنگها حضور داشتند و مبارزه می کردند دیگر هیچ شاهی از سلسله هخامنشیان چنین کاری را نمی کرد اما داریوش سوم این رسم دیرینه را برپا کرد و بعد از گذشت 160 سال با شرکتش در جنگ این رسم را رواج داد
مورخین یونانی و برخی از مورخین غربی به تقلید از انها نبرد دوم اسکندر با داریوش سوم را اینگونه شرح دادند
ارتش داریوش سوم در محلی به نان ایسوس به هم رسیدند جنگ اغاز شد در ابتدا به نظر می رسید که ایرانیان فاتح نبردند اما اسکندر زیرکی می کند و نبرد را در قلب سپاه متمرکز می کند یعنی جایی که داریوش سوم حضور داشته داریوش هم که از جان خود بیمناک بود سوار بر ارابه اش می شود و فرار می کند در نتیجه سربازانش تسلیم می شوندمبارزه نمی کنند
این شرح از نبرد ایسوس جز دروغ نیست زیرا سپهرداد که از فرماندهان داریوش سوم بوده ضربه محکمی به خود اسکندر می زند این ضربه به قدری محکم بوده که خوداسکندر خرد میشود و از اسب پایین می افتد هنگامی که سپهرداد می خواهد اسکندر را بکشد یکی از فرماندهان اسکندر از راه می رسد و از پشت سر سپهرداد را می کشد سربازان ایرانی که شاهد این صحنه بودند روحیه خود را می بازند در نتیجه شکست می خورند اما اخرین نبرد اسکندر گجستک با داریوش سوم در محلی به نام گوگمل
هردو سپاه به هم می رسند در نتیجه این نبرد به گوگمل مشهور است مورخان یونانی جنگ سوم را نیز همانند نبرد دومی تعریف می کنند یعنی دوباره از چاره جویی اسکندر و فرار داریوش سخن می گویند اما باز هم دروغ می گویند زیرا در نبرد سوم اسکندر و داریوش سوم با یکدیگر رو در رو می شوند اسکندر به سمت داریوش تیری از چله کمان رها می کند تیر به خود شاه ایران برخورد می کند و سبب سقوط او از اسب میشود سربازان که خیال می کردند داریوش کشته شده دست از مبارزه برداشتند و تسلیم شدند بدین ترتیب عمر سلسله 220 ساله هخامنشیان تمام شد
به روشنی مشخص است که اسکندر گجستک به راحتی پیروزی را بدست نیاورده و بسیار بخت با او یار بوده که شکست نخورده اسکندر و سپاهیانش بعد از اخرین پیروزی به سمت قلب شاهنشاهی هخامنشی یعنی تخت جمشید (پارسه) تاختند اما در راه با سربازان اریو برزن فرمانده شجاع ایرانی روبه رو شدند اریو برزن در گذر گاهی راه را بر اسکندر بست و چنان شکستی به اسکندر وارد کرد که اسکندر مجبور شد عقب نشینی کند در اینجا مورخان یونانی می گویند اسکندر که درصدد بود این شکست را جبران کند غرق در فکر شد و در اخر به ذهنش رسید همان کاری را که خشایار در نبرد ترموپیل کرده بود انجام دهد یعنی گذر گاه را دور بزند و از پشت سپاه اریو برزن در بیایند انان چنین کاری می کنند و درست در پشت سر سربازان اریو برزن در می ایند سربازان ایرانی به فرماندهی اریو برزن و یوتاب (خواهر اریو برزن) تا اخرین قطره خون می جنگند اما چون غافلگیر شده بودند شکست می خورند و تا اخرین نفر کشته می شوند .
مورخان یونانی می گویند در نبرد ترموپیل هنگامی که خشایار شا متوجه شد که سربازانش حریف سربازان یونانی نمی شوند دستور داد که سربازانش گذر گاه را دور بزنند تا از پشت به سربازان یونانی حمله کنند این حرف دروغی بیش نمی باشد زیرا سربازان ایرانی 7000 نفر بودند و سربازان یونانی 300 نفر همچنین تاریخی که انان می گویند سربازان خشایار شا کوه را دور زده اند برابر زمانیست که پیروزی ایرانیان در جنگ مشخص شده است پس دیگر نیازی نبود که سربازان خشایار شا کوه را دور بزنند
انان چنین ماجرایی را به خشایار شا نسبت می دهند تا بگویند اگر خشایار شا چنین دستوری نمی داد اسکندر دیگر نمی توانست از او تقلید کند و گذر گاه را دور بزند در نتیجه شکست خورده از ایران بر می گشت انان می خواهند که ما نسبت به خشایار شا دل چرکین شویم و از او بدمان بیاید زیرا نا خواسته راه پیروزی را به اسکندر گجستک نشان داده در صورتی که اینگونه نبوده
اسکندر و سپاهش تاختند تا به تخت جمشید رسیدند و تصمیم گرفتند که به افتخار پیروزی شومشان که برای مردم ایران جز بدبختی چیزی نداشت جشنی بگیرند
اسکندرهمواره در لشکر کشیهایش چندین زن بدنام یونانی همراه با خود داشت یکی از این زنها تائیس بود تائیس که با اسیر شدن دختران داریوش سوم موقعیت خود را در خطر میدید تصمیم گرفت که از
ایرانی ها انتقام بگیرد و انها را خرد کند به همین دلیل اسکندر را مست کرد و به او گفت سرورم باید به تلافی سوزاندن مترو پولیس به دست خشایار شا تخت جمشید را اتش بزنیم اسکندر مست نیز فرمان همین وحشی گری را صادر می کند بنابراین ساختمانی که برای ساختنش 200 سال وقت صرف شده بود یک شبه نابود شد .
یونانی ها در باره این وحشی گری اسکندرمینویسند اگر اسکندر تخت جمشید را به اتش کشید فقط به خاطر تلافی اتش زدن اتن به دست خشایار شا (چهارمین پادشاه هخامنشی) بود نه چیز دیگر همچنین می گویند اسکندر با هیچ یک از دختران ایرانی کاری نداشته و انها را به اسارت نگرفته است که دروغ بودن ان با توجه با نوشته های بالا مشخص شد .