تعصب عرب نسبت به عجم:
تعصب عرب نسبت به عجم:
دکتر شفا در جلد ششم ناسخ التواريخ، ازمورخ الدوله سپهر، نامه يی از معاويه را سراغ ميدهد که آنرا عنوانی زيادبن ابيه والی فارس و خوزســـتان(برادرناتنی خود) فرستاده است. اين نامه حکايتگرطرز ديد خلـــفای اموی وسرداران عربی درموردامتهای غير عرب و بخصوص ايرانيان ميباشد. قسمتی از آن را ميخوانيم:«... و اکنون ميرسيم به اين قومی که بنام موالی در ميان امت اسلام بسرمی برند و قوم فارسی نام دارند. گوش کن زياد! اين مردم رابايد ذليل کرد. بايد به همان روشی که عمر بن خطاب آنها را ميکوبيد طوری کوبيدشان که هرگز نتوانندسربردارند. اينها جزبا سياست عمر بن خطاب اداره شدنی نيستند. از عطای شان که حق عمومی اتباع اسلام است تا ميتوانی بکاه . در تقسيم خوار بارتا ميتوانی از سهمشان کم کن. در جبهه های جنگ آنها را در صفوف مقدم بگمار تا زود تر ازديگران هدف حملات دشمن تازه نفس قرارگيرند. سربازان آنها را به کار جاده سازی و هموار کردن راهها و کندن درختها و تسطيح بيشه ها بگمار و سعی کن هرچه دشواری و عذاب باشد نصيب اين اعاجم شود.کاری کن که سنگينی بارها بردوش شان هرچه بيشتر فشار آورد، زيرا که اگر جز اين باشد، هوای عصيان خواهند نمود.
مراقب باش که اعاجم هرقدر هم صالح و متقی باشند، برصفوف جماعت در نماز پيش نمازی نکنند و در نماز جماعت در صف اول قرار نگيرند، مگر آنکه عده اعراب برای تکميل صفوف کافی نباشد. و هرچند هم در فقه و قرآن دانشمند باشند، برمسند قضاننشينند، وبر هيچ شهری از شهر های اسلام والی يا حاکم نشوند، و در معابر هرقدرهم مقام شان بالا باشدبرعرب هرچند هم که پست وفرومايه باشد، تقدم نجويند ودر ازدواج حق زناشوئی با زن عرب نداشته باشند، اما مردان عرب حق همسری با زنان فارسی را داشته باشند. اينها همه سياست عمر رضی الله عنه است و عمر شايسته است از امت محمدصلی الله عليه و خاصاً از بنی اميه شايسته ترين پاداش را ببيند.با اين همه عمر اشتباهاتی نيز داشت . مثلاً می بايست قوانين ونظاماتی به وجودآورده باشدکه برای هميشه اعاجم را در برابر عرب ذليل و خوار نگاه دارد. اگر از ايجاد نفاق در ميان امت اسلام پرهيزنداشتم، همين امروز مقرر ميداشتم که اگر يک عجم عربی را بکشد، محکوم به قصاص يا پرداخت ديه کامل باشد، ولی اگر عربی يک فارسی را بقتل آورد، از قصاص معاف باشدو ديه را نيز نصف پرداخت کند. بهرحال زياد! از امروز که اين نامه بدست تو ميرسد، اين اعاجم ها را هرچه ذليل کن ، به آنان توهين کن، آنها را از پيشگاهت دور دار، از آنان در رتق و فتق امورکمک مخواه ، به درخواست ها و حوايج شان اعتنا مکن ! ...»( ۱۲)
دانشمند و پژوهشگر بلندپايه ايران دکترشجاع الدين شفا، در مورد تعصب نژادی اعراب نسبت به عجم از قول جرجی زيدان مورخ نامدار مينويسد: «عربهای فاتح خود رابرتراز ديگران می پنداشتند و به ويژه به ايرانيان مباهات ميکردند و آنها را موالی (بندگان آزادشده) خودميخواندند و برای تحقير آنان ميگفتند، سه چيزاست که نماز راباطل ميکند: سگ و الاغ و ايرانی. باری يک ايرانی دختری از قبيله بنی سليم خواست و خانواده دختر با اين ازدواج موافقت کردند، اما والی مدينه که از اين جريان خبريافت ، امرکرد موی سر و ريش و سبيل و ابروان داماد را بتراشند و او را در ملاءعام دويست تازيانه بزنند و دختر را نيز از او بگيرند.محمدبن بشيرشاعرمعاصر اواين واقعه را به شعردر آوردو درآن گفت : ابوالوليد شرافت دختران مان راحفظ کردو آنان را از زناشوئی با بندگان باز داشت و ريش آن مردبی ادب را تراشيد و او را تازيانه زد تا برود و بعد از اين بادختران کسری ازدواج نمايد، زيرا بنده ميتواند فقط با بنده همسر شود.» (۱۳) عاملان اموی بر اهل ذمه و موالی ( مسلمانان غير عرب) جور و ستم فراوان رواميداشتند. و بگفته جرجی زيدان : اعراب با موالی در يک رديف راه نمی رفتند و موالی حق نداشتند برای خود اسم کنيه ( نامی که با ابو يا ابی شروع می شود) انتخاب کنند. علاوه برين عربها موالی را «علوج » (جمع اعلج بمعنی نادان و خدانشناس ) ميگفتند و با آنان مثل بنده و غلام رفتار ميکردند. (۱۴) بقول طبری اگر عرب مسلمانی پياده و غير مسلمانی سواره بود، آن نامسلمان مجبوربودعرب پياده را براسپ خود سوار بکند و به مقصد برساند واگرغير مسلمانی (عجمی) مسلمانی را دشنام ميداد، شکنجه ميشد و چنانچه او را زده می بود، به قتل ميرسيد.( ۱۵) حجاج بن يوسف ثقفی(۷۵ _۹۵ق) موالی را که براثر ظلم و اجحاف مامورين خراج و جزيه از خانه های خود فرار کرده و به شهرها روی آورده بودند «مجهول الهويه » و «طفاله اجتماع » می ناميد، و خطاب به آنها ميگفت : شما وحشی و اجنبی هستيد، بهتر است پس برگرديد بر سرآبادی های خود تان.» و بدين ترتيب موالی را که از چنگ ظلم ماموران ماليه اموی ، زمين و کشتزار های حود را ترک کرده بشهرها روی آورده بودند، از شهرها بيرون ميکردند و بهرجايی که ميخواست ميفرستاد، و بردست يا گردن هريکی مهری مهری سربی آویزه مکرد و دوباره جزيه برگردن آنها مقرر مينمود تا به همان شکلی که پيش از پذيرش اسلام جزيه ميپرداختند، بازهم جزيه بپردازند. (۱۶)
ظلم وفشار ماليه بگيران سخن را بدانجا کشانيد که در اواخر عهد بنی اميه و اوايل عباسيان جنبش های ضد استبدادی خوارج و ساير طبقات پائين و رنجديده خراسان، سراسر بلاد اسلامی را فرا گيرد و برضد اريستوکراسی اعراب اين «طفاله های اجتماع » برخيزند. قيام سپيدجامگان بسرکردگی حکيم مقنع بلخی در مرو و طغيان استاد سيس بادغيسی به همراهی حريش سيستانی در خراسان و عصيان حمزه بن عبدالله آذرک سيستانی به همکاری و همدستی عياران سيستان که بقطع اخذ خراج و ارسال آن به بغداد منجر شد و قيام بابک خرم دين در آذربائيجان و غيره قيام هاو جنبش هايی بود که در خراسان زمين و ايران روی ميداد. در اين نبرد ها و جنبش ها اغلب روستائيان وبرزگران تهی دست و زارعان مزدور که از ظلم عمال عربی و يا هموطنان خود بجان رسيده بودند، شرکت داشتند،زيرا درين دوره هاست که ديگر اکثر خصوصيا مساوات و برابری اسلام از ميان رفته است .اشراف عرب جانشين اشراف خراسانی و ايرانی عهد ساسانی شده اند و در بعضی موارد پس از خلفای راشدين اشرافيت اعراب با کمک اشراف زميندار نواحی شرقی خلافت دست در دست هم داده ، در مقابل زارعان و اسلام قرار گرفته بودند. ولی اختلاف طبقاتی، همچنان باقی ماند. جامعه پيش از همه به مسلمان و غير مسلمان تقسيم ميشد و پس از آن عرب و عجم از هم تفاوت داشتند.
شدت عمل فرماندهان عرب در ايران ،افغانستان وآسیای میانه:
نمونه مجسمی از فرماندارانيکه معاويه برای عراق و فارس و خراسان ميخواست و درتمام دوران خلافت اموی نيز برای اين سرزمينهاخواستند، حجاج بن يوسف ثقفی بود که نمونه مجسم ظلم و جنايت و بيدادگری، حتی درخود جهان اسلام شناخته ميشد. واقعه معروف ويرانی خانه کعبه در سال ۷۸ هجری بدستور خليفه عبدالملک مروان وبه توسط حاکم خونخوار او حََجَّاج بن يوسف ثقفی انجام پذيرفت. اين دستور از آنرو صادر شد که عبدالله بن زبير،حاکم مکه ويکی از صحابه های پيغمبر، حاضر به بيعت با او نشده بود. خليفه به حجاج دستورداد تا عبدالله بن زبير را دستگير و درصحن حرم کعبه گلو ببرد. برای اينکار حجاج بن يوسف ثقفی حاکم بصره با سپاه مجهزی رهسپار مکه شد. عبدالله پس از اندک مقاومت، به خانه کعبه که از دير بازمحل بست تلقی ميشد پناه برد، ولی حَجَّاج کعبه را محاصره کرد و فرمان دادکه آن را با منجنيق ويران کنند. «در ابتدا تير اندازان از اجرای اين فرمان اکراه داشتند، اما حجاج بدانان گفت:ای ياران، اين خانه را بکوبيد تا ازهدايای خليفه عبدالملک بهره مند شويد، و اين بارتيراندازان که ازگشاده دستی اميرالمؤمنين آگاه بودند، ديگر دراينکار درنگ نکردند.»(۱۷)
« سپاهيان خليفه کعبه را کشودند و سرعبدالله بن زبير را درحرم آن بريدند، سپس خانه کعبه را به صورتيکه درتاريخ اسلام سابقه نداشت آتش زدند وحجر الاسود را چهار پاره کردند. آنگاه سه روز تمام در مکه کشتارکردند وبعد رو به مدينه آوردند و مردم آنرا نيز دسته دسته کشتند و هردری را که بسته ديدند آتش زدند و شمشير بردست به زنان قريش تاختند و مقنعه از سرايشان کشيدند و خلخال ها را از پايشان در آوردند.»( ۱۸)
بدون شبهه لشکرهای عربی درتمام سرزمینهای مفتوحه با مردمان ملل مغلوب وتسلیم شده چنین کرده اندو ازهیچ نوع ظلم وتجاوز درحق شان دریغ نورزیده اند. مورخین عرب واز جمله مسعودی مینویسدکه :«وقتی حَجّاج بن یوسف ثقفی درسال 95 هجری در 54 سالگی بمرد، شمارکسانی که وی درمدت بیست سال حکومت خود گردن زده بود، بجز آنهایی که درجنگهای کشته شده بودند، 120 هزار کس برآوردکردند. هنگام مرگ او پنجاه هزار مرد وسی هزار زن درزندانهای اوبودند که از آنها شانزده هزار زنبرهنه می بودند. زندانهای زنان ومردان یکی بود وهیچکدام از زندانها حفاظتی نداشتند وتا زندانیان را ازآفتاب تابستان ویا سرمای زمستان محفوظ دارند.( 19) و درتجاری السلف آمده است که« حجاج دستور داده بود که تا زندانیان رآب آمیخته با نمک وآهک دهند وبجای طعام، سرگین آمیخته با گمیز خر دهند.»(۲۰)
دوران شمشیرکشی قتیبه بن مسلم سردار اعزامی حجاج بن یوسف، که هردو بیماری آدم کشی وشکنجه گری داشتند، نه تنها از خونبار ترین دوره های تاریخ خراسان بلکه از دورانهای درحد اعلی ننگین تاریخ همه جهان اسلام بود، زیراکه به سخن یک شاعر عرب که طبری درتاریخ خود آورده است وی از هرشهری که سوارانش درآن رفتند، جز گودالی وگورستانی برجای نگذاشت.( ۲۱)
«اعراب فاتح اسیران جنگی را میکشتند وزنان وفرزندان شان را به بردگی می بردند، بطوری که بازارهای برده فروشان کوفه وبصره از حاصل غنایم قتیبه لبریز شده بود و درسراسر دوران خلافت اموی این وضع ادامه داشت.» ( ۲۲) و مسعودی مینویسد:«بسیارمیشد که کودکان مخالفان را دربرابردیدگان شان درآب جوش می انداختند ومی پختند وتن های خود آنان رابا تراشه ً تیز زخم میزدند وبرآنها سرکه ونمک می پاشیدند.»( ۲۳) و« چون مردم روستایی از روستاهای ایران به مخالفی پناه میدادند، ماموران حجاج همه مردم آن روستا رامیکشتند وپس خودآن روستا را ویران میکردند.( ۲۴)
قتیبه خوارزم را چنان غارت کردکه بعد ازآن این ناحیه هرگز رونق پیشین خود راباز نیافت. کتابهای کهن وآثار خطی خوارزم را نیز یکسره نابودکردتا مردم آن گذشتهً خود رااز یاد ببرند.»( ۲۵) علاوه براین قتیبه از خوارزم یکصد هزار اسیر آورد که همه را به بازارهای برده فروشان (بصره وکفه) فرستاد.»و« چون اسیران را بیاوردند، قتیبه بگفت تا تخت وی را بیرون آوردند ومیان کسان جای گرفت وبگفت تا هزار کسازاسیران را پیش روی او بکشند وهزارکس راطرف راست اوبکشند وهزار کس راطرف چپ وی وهزارکس را پشت سروی.»(۲۶)
قتیبه در سال 90هجری درتخارستان درجنگ با نیزک بادغیسی، دوازده هزارکس از مردم شورشی رابه دارآویخت، چنانکه چوبه های دار تاچهار فرسنگ ردیف شده بودند.( ۲۷) اعراب مسلمان درجنگ جلولا چندان از سپاهیان ساسانی کشتند که اجساد کشته شدگان همهً دشت را پوشیده بود وبه همین سبب این جنگ جلولا(پوشیده) نام گرفت.( ۲۸)
نحوهً مسلمان شدن مردم بخارا بوسیله قتیبه بن مسلم( که منطقاً نمونه ای از اسلام آوردن مردمان دیگر شهرها نیز میتواند باشد) درتاریخ بخارا چنین آمده است:« وهربارکه اهل بخارا به ظاهر مسلمان شدندی، چون سپاهیان عرب باز گشتندی ردت آوردندی وکافر شدندی. وچون بار چهارم قتیبه حرب کردوشهر بگرفت برای آنکه مسلمانی اندر دل ایشان بنشاند، کار برآنان سخت کرد، وفرمود تا همه مردمان شهر یک نیمهً از خانه های خویش را به اعراب دهند تا درآن بسر برند و در همه حال از احوال ایشان باخبر باشد وآن مردم از این راه به ضرورت مسلمان بمانند. بدین طریق احکام شریعت را به بخاراییان لازم گردانید ومسجدها بساخت وکفر گیران( زرتشتیان) از مردمان برداشت وفرمود که هرعرب درخانه او برکفرش شهادت دهدیا گواهی دهد که دراحکام شریعت تقصیری کرده است، عقوبت یابد.... ودر بیکند (نزدیک بخارا) خون ومال مردمان رابرعسکریان خود مباح گردانید وفرمود که شهر غارت کنند، وبدنبال این فرمان هرکه دربیکند اهل حرب بود کشته شد وهرکس که اهل حرب نبود به بردگی درآمد، چنانکه اندربیکند کس باقی نماند.»( ۲۹)
حکمران دیگراموی (یزید بن مهلب) درظلم وستم برمردم خراسان، دست کمی ازحجاج نداشت. ازجمله به این فجایع اوتوجه کنید:« یزید بن مهلب ازخراسان به خلیفه هشام نوشت: درمازندران آنقدراسیر گرفته ام که اگرآنها رابه ردیف کنم، یکسرآن نزد تو درشام وسردیگرش نزد من درطبرستان خواهدماند.» او در طبرستان اسیران راتا دو فرسخ در دوسوی جاده ها به دار آویخت. وبه خلیفه گزارش داد: «چندان غنایم ازگرگان برداشتم که قطار شتران حامل آنها از اینجا به شام رسد.»( ۳۰)
گویند یزید قبل از فتح گرگان سوگند خورده بود «که اگر برمردم آنجا ظفریابد شمشیراز ایشان برندارد تا ازخون ایشان آسیا بگردد تاگندم آس کند وآن رابپزد و بخورد. آگاهی به مرزبان گرگان رسید، بگریخت واندرقلعه شد به کوه اندر.(یزیدقلعه را درحصار گرفت وگرگانیان مستاصل شدند) وصلح خواستند برآنکه برحکم یزید فرودآیند.[یزید امان داد وگرگانیان] بیامدند وپیش اوشدند. بفرمودتا زنان وکودکان شان رابرده کردند و مرزبان رابگرفتند وگردن بزدند(عجب امانی!)، ودیوار های قلعه ویران کردند وپس روی بگرگان نهادند وبردرشهر فرودآمدند، و[شهر] بستدند به قهر، ودوازده هزارمرد را اسیرکردند. رودی است آنجا،فرود آمدند وبانگ فرمودکردن به لشکر که: هرکه خون خواهد دست بکشتن گیرند. کس بودکه او را چهاروپنج کس می بایست کشتن. یزیدبفرمودتا آب بدان رودها اندر افکندند تابا خون کشتگان به یکجا برفت، وآسیا بنهاد وگندم آس کرد ونان پخت وبخورد تا از سوگند بیرون آمد وجز ازاین کشته گان چهار هزاردیگر بفرمودتا بردارکرد.»( ۳۱) عین مطلب را درفارسنامه این بلخی اینطور میخوانیم: «یزید بن مهلب درحمله به گرگان سوگند خوردکه چندان بکشد ازمردم آن که باخون آنان آسیا بگرداند وآرد لازم برای یک وعده غذای خود رابا آن نرم کند.و چون بدانجا درآمد خون همه گان مباح گردانید، اما چندانکه خون بریختند آسیا نمیگردید، زیرا که خون لخته میشد. پس آبگرم به خون ریختندتا برفت ونان چنانکه مقرر شده بود پخته شد.» (۳۲)
درحمله به سیستان درسال 30 هجری(=651م) ربیع بن زیاد(سردارعرب) چنان از پایداری مردم به خشم آمد که دستور دادتا صدری بساختند از اجساد کشته گان، وهم ازنعش مردگان تکیه گاهی درست کردند، و وی برشد وبرآن بنشست وبا مرزبان سیستان، ایران بن رستم آزادخو به مذاکره پرداخت. وچون مرزبان سیستان چشمش به ربیع افتاد وصدراو از کشته گان دید، روبه همراهان نمود وگفت:« میگوینداهریمن به روز فرادید نیاید، اینک فرادید آمد که اندرین هیچ شک نیست...» وبا مرزبان سیستان در بدل دومیلیون درهم وهزار برده وصیف(ً نابالغ) با هزار جام زرین صلح کرد. (۳۳) درسال 60 هجری(=681م) درعصر معاویه، عبیدالله بن ابی بکره حکمران سیستان از فرمانروای کابل وزابل (که زنبیل یا رتبیل نامیده میشد) یک میلیون درهم حق الصلح گرفت.( ۳۴) وچندی بعد حکمران دیگر اموی، عبدالله بن امیه درسال 74 هجری(=695م) بقول بلاذری دربست از زنبیل یک میلیون درهم گرفت .( ۳۵) وبنابرتاریخ سیستان، چون کار بررتبیل تنگ گشت، یک خروارزر هدیه فرستاد وبا دوهزار هزار( دومیلیون) درهم صلح کرد، درحالی که عبدالله بن امیه خاص برای خود سیصدهزار درهم از او گرفته بود.( ۳۶) درسال 60 هجری مهلب بن ابی صفره، یکی ازامرای بومی خراسان را درشهری ازمرزهای خوارزم محاصره کرد، وبا او به بیست واندی میلیون درهم خراج وپنجاه میلیون عوارض دیگر صلح نمود. وهفتاد میلیون درهم راهمراه با مرزبان مرو، به دربار یزید بن معاویه ارسال داشت.( ۳۷)
حکمرانان عربی همواره ازراه تهديدمردم خراسان چنين خواسته های نفيس و ثمين بدست آورده اند، چنانکه در اوايل عهد امويان در حدود سنه ۶۳ هجری (۶۸۴م) حکمران معروف و کريم عرب (طلحه الطلحات)خزاعی از دربار يزيد بن معاويه در سيستان والی بود و پيش او شاعری بنام بوالاسد آمد، و بيتی چند در مدح حکمران گفت. در دست طلحه دو ياقوت سرخ گرانبها بود و يکی را که با صدهزار درم خريده بود به شاعر مذکور بخشيد و شاعر آنرا به عراق برد و به صد هزار درم فروخت.( ۳۸)
بقول پروفسور حبیبی وضع مالی خزانه رتبيل و دهقانان خراسان را
از آنرو بخوبی ميتوان سنجيد، که بفاصله کم دو ميليون درهم ازخزانه رتبيلان
زابل وهفتاد مليون درهم از خراسان به فاتحان عربی حق الصلح پرداخته شده
است.( ۳۹)
در عصر امويان و عباسيان، خراسان از منابع مالی مهم دستگاه
خلافت بوده است و بقول طبری در سنه ۱۲۰ هجری (=۷۳۷م) تنها دهقان هرات در
بلخ به حکمران عربی (اسد بن عبدالله قسری) هدايايی به قيمت يک ميليون درهم
تقديم داشت که در آن جمله دوقصر از طلا و نقره و ابريق های سيمين و زرين و
ديباهای مروی و قوهی و هروی و کره يی از طلای ناب بود. و اين هدايا صحن
خانه حکمران را پر کرده بود. اين ارمغانهای دهقان هرات که به حکمران تازی
در بلخ تقديم شده بود، به ارزش پنج ميليون درهم بوده است.( ۴۰) گرديزی
روايت ميکندکه: « اسد بن عبدالله و برادرش اشرس بن عبدالله قسری، حکام
خليفه برای تصرف املاک کسان، جماعتی را تازيانه زدند و دستهای جماعتی ديگر
رانعل کردند.» (۴۱)
گرديزی راجع به عبدالرحمن بن زياد حکمران خراسان درعهد معاويه، داستان جالبی دارد و ميگويد: «پس معاويه خراسان مرعبدالرحمن بن زياد را داد، و عبدالرحمن در خراسان هشتادبار هزار هزار(هشتاد ميليون) درم جمع کرد و حجاج بن يوسف آن همه از وی باز ستد و او را درويش کرد و چنين گفت مالک بن دينار: که عبدالرحمن صدسال زندگانی خويش را هر روز هزار درم ساخته بودجز ضياع و تجمل، و حجاج او را بجائی رسانيد که روزی بر خری نشسته بود، مالک او را پرسيدکه: آن همه مال تو چون شد؟ گفت: بشد و اين خرنيز عاريت است.» (۴۲) از سرزمينی که يکنفر حکمران آن در زمان اندکی، هشتاد ميليون درهم فراهم آورده باشد، ميتوان قياس کرد که وضع اقتصادی آن چگونه بوده است و روش اخاذی و رشوه ستانی والی مذکور چگونه ؟
دکترشجاع الدين شفا از قول ابن کثيرمولف «البدايه والنايه» مينويسدکه: خالد بن عبدالله قسری والی خراسان علاوه بر۲۰ ميليون حقوق سالانه خود، يکصد ميليون درهم از املاک خود درخراسان بدست آورد، باضافه اينکه پسرش از املاک متصرفی خود ده ميليون درهم صاحب ميشد.» (۴۳)
در حدود سال ۱۰۷ هجری (=۷۲۵م) در عصر هشام بن عبدالملک اموی ، جنيد بن عبدالرحمن در ولايات شرقی يعنی درسند و سرزمين های مجاورخراسان والی بود.او در عطيه و بخشش پول شهرت داشت، ولی باوجود تبذير و اسراف در خزانه او(چهل ميليون) درهم باقی بود و چون پس از او تميم بن يزيدعتبی بحکمرانی سند آمد، در خزانه او هژده ميليون درهم را يافت. و بقول يعقوبی ، همين جنيد در ديوان محاسبين خود ثبت کرده بودکه : از بلاد سند ششصد و پنجاه هزار غلام و هشتاد مليون درهم را به ديار عرب فرستاده است. (۴۴)
نبردهاب بعدی سیلی ازاموال غارتی بنام غنایم جنگی روانه عربستان نمود.بطوریکه ابن سعد، یکی ازمعتبرترین گزارشگران این جنگها وغنایم نوشته میکند:« از فراوانی غنیمت، حتی سگهای اعراب نیز درظروف زرین و سیمین غذا میخوردند.» (۴۵)
نخستین نتایج استیلای عرب برایران وافغانستان وماوراء النهر، مهاجرت دسته جمعی عشایر عرب بدین سرزمینها بود. از زمان معاویه سنت اسکان واستقرارخانواده های سپاهیان عرب به منطقه خراسان بزرگ( نیشاپور، طوس، مرو، بلخ، فاریاب، سرخس، طخارستان، خوارزم، سغد وبخارا، سمرقند وسیستان وبست) وخوزستان آغاز شد. اینان با این برنامه که برای همیشه دراین سرزمین ها ومستعمرات آباد مستقر شوند ودیگر به بیابانهای سوزان وبی آب وعلف خویش بازنگردند، دسته دسته واردسرزمین های ایران وخراسان میشدند.( ۴۶)« عشایر عرب از کوفه وبصره و دمشق به آذرباییجان روی آوردند وهر قوم از آنان درهرجایی که مستقر شدند، املاک واراضی دهقانان وروستاییان رابه تصرف خود گرفتند.»( ۴۷) در تاریخ قم( اثری معتبرازقرن چهارم هجری) درباره استقرارقبایل عرب درقم آمده است که چون مردم شهربا این امر مخالفت کردند، اعراب دریک روز هفتاد تن از بزرگان مجوس(زرتشتی) شهر را در ملاء عام گردن زدند تا مردمان برخود بیم آوردند وبه مجاورت عربان تن در دادند.( ۴۸)
منابع عربی قرنهای نهم ودهم چگونگی مسکن گزینی اعراب رادرشهرهای بزرگ طی فتوحات آنان شرح داده اند. در زمان معاویه نخستین خلیفه اموی، پنجاه هزار سپاهی عرب با خانواده های شان به نیشاپور وبلخ ودیگرشهرها وحتی دهکده های خراسان وتخارستان اعزام شدند و درآن نقاط بطور دایم سکونت اختیار کنند وبه همه ً ایشان زمین وخانه داده شد.( ۴۹)
بقول پطروشفسکی، بزرگان خاندان هاشمی وصحابه اعم ازمهاجر وانصار واعضای برخی ازخاندانهای مکی به ویژه بنی امیه وبخشی ازسران پیشین قبایل که جملگی براثرجنگهای اسلامی به ثروتهای فراوان رسیدند، نه تنها اراضی بسیاری را از سرزمینهای تسخیرشده تصرف کردند، بلکه اضافه برآنها غنایم عظیمی را نیزبصورت وجه نقد وطلا ونقره وپارچه های نفیس ورمه های اسپان وگله های دواب وهزاران برده بدست آوردند که در امرزراعت ودامداری وصنعت مورد بهره کشی قرار گرفتند.( ۵۰)
ثروت ومکنت بی پایانی که از آغاز فتوح نصیب اعراب شد، خیلی زود این فاتحان را به تن پروری وفساد کشانید، چنانکه رتبیل (کابل شاه) باری به اعراب گفته بود:«آنروز که بدینجا آمدید شکمهای تان به پشت چسبیده بودوچهره های تان سیاه بود، وخویشتن را از برگ خرما تابه میساختید وپیمان نیزنگهمیداشتید. آیا اکنون همان های اید(استید) که بودید؟»( ۵۱)
در اثنای فتوحات اسلامی تعداد اسیران بقدری زیادمیشد که ده تا ده تا یکجا بفروش میرفتند.موسی بن نصیر درسال 91 هجری سیصدهزارنفر رادر افریقیه(تونس والجزایر) اسیر کرد که یک خمس آن یعنی شصت هزارنفر رابرای خلیفه ولید بن عبدالملک به دمشق فرستاد. وبطوریکه این اثیر مینویسد: این بزرگترین شمارهً یکجایی اسیران اسلامی بودکه برای دستگاه خلافت فرستاده میشد.موقعیکه همین موسی بن نصیر از اندلس به شام بازگشت، سی هزار دوشیزه از دختران اعیان وبزرگان شکست خورده را با خود آورد. سپاهیان اسلام علاوه برمردان جنگی ، دختران وپسران را نیز به اسارت میگرفتند و همینکه عدهً اسیران زیاد میشدو حمل ونقل شان مشکل مینمودآنها راده تا ده تا یکجا میفروختند وگاه چنین میشد که قیمت یک برده از چند درم بیشترنبود.( ۵۲)
خلاصه کنیم:
با توجه به آنچه گفته آمدیم، تقریباً همه پژوهشگرانی که تحولات تاریخی صدراسلام را ارزیابی کرده اند، براین باوراند که اعراب بیشتر بخاطر کسب غنایم به اسلام روی آورده اند و اسلام این منافع را به کسانی که اسلام را پذیرفته بودند تاًمین میکرد.
سرازیرشدن قبایل اعراب به بیرون از مرزهای جزیرة العرب، انگیزه اش کسب غنایم وگرفتن برده وکنیز بوده است تا نشرمعنویت واخلاق وخدا جویی.بقول ابن خلدون «پيش از آغاز زد وخورد های مسلحانه در جنگ قادسيه بدستورسعدبن ابی وقاص قاريان باصدای بلند سوره انفال(غنيمت) را برای جنگجويان عرب خواندند که در آن وعده غنايم بسيار بدانان داده شده بود، و شنيدن اين آيات غنيمت شور وهيجان رزمندگان را به حداعلی برانگيخت، بطوريکه بعد از آن قرائت اين سوره در آغازهر جنگ تازه برای اعراب بصورت يک سنت جاری درآمد.» (۵۳)
پس از درگذشت پیامبر، به ابتکار دوخلیفه اول، با هدف حفظ اسلام وایجاد نظم وآرامش عمومی درمیان قبایل ستیزه جوی عرب، توجه اعراب مسلمان بسوی خارج مرزهای عربستان معطوف ساخته شد تا هم ثواب وهم خرما کمایی کنند. واعراب شمشیرکش قبل از هرچیز دیگر برای بدست آوردن غنایم وکنیز وبرده، به بیرون ازعربستان هجوم بردند وبا کشتارهای بیرحمانه دسته جمعی وغارت ملل مغلوب بزودی به غنایم وثروتهای سرشار دست یافتند ومردمان ملل مغلوب را وادار به پرداخت خراج ومالیات زمین ویا جزیه نمودند وگروه های عظیمی ازمردم ، اعم از زنان ودختران وکودکان نا بالغ ونوجوان را به بردگی کشیدندو سپس آنها رادر دیاران خاورمیانه به پول ناچیزی فروختند ویا درمزارع ونخلستانهای خود بکار گماردند. برخی ازهمین کنیزان که از ایران وخراسان وسایر سرزمینها بطور اسیربه درگاه خلافت گسیل شده بودند، مادران برخی ازخلفای اسلامی بغداد نیزشدند.چنانکه مادر مامون الرشید مراجیل، دختر استاد سیس بادغیسی بود که بعد ازگرفتاری پدرش اورا هم به کنیزی بردند وبعد زن هارون الرشید ومادر مامون شد.مادر هارون الرشید نیز کنیزی بود بنام خیزرانه، ومادرمعتصم بالله کنیزی بنام مارده بود و مادر الواثق بالله نیز کنیزی بود بنام قراطیس و مادر منتصر نیز کنیز رومی بودو غیره.( ۵۴)
اعراب فاتح تمام ثروتهای کشورهای مفتوحه از شمال افریقا گرفته تا آسیای جنوبی ومیانه منجمله افغانستان وایران وهند را به عربستان انتقال دادند وبا این ثروتهای باد آورده به ساختن یا خریدن بناهای مجلل وکاخ های پرشکوه برای خوش گذرانی خود پرداختند.
دکتر شفادانشمند ایرانی دراين مورد اشاره کرده ميگويد: از سال يازدهم هجری تا نيمهً قرن چهاردهم هجری ، اسلامی که بنابر نيازهای عصر ( دو خليفه اول ) به کارگردانی مشترک دستگاه های خلافت و روحانيت ومملوک اسلام پناهی ، شکل گرفت : اصول زيربنايی آن دو عامل تعيين کننده « قدرت » و « غنيمت » بود ، ورسالت اساسی دين يعنی « اخلاق و عدالت و معنويت» از توجه بدور ماند. بدين جهت وقتيکه امروز، پس از گذشت 1400 سال ، کارنامه کارگردانان ارکان چنين اسلامی ورق زده ميشود، نخستين واقعيتی که دراين کارنامه بچشم ميخورد ، اينست که دراين چهارده قرن ، در هيچ مقطع زمانی و هيچ مقطع مکانی درجهان پهناور اسلام ، چيزی جز انديشهً کسب قدرت بهر قيمت ، همراه با حفظ قدرت بهر قيمت ، وسود جويی و غارتگری از هر طريق ، چه در نزد اميرالمومنين های مدعی نمايندگی تام الاختيار خداوند در روی زمين ، چه در نزد شمشيرکشان عرب و ترک وتاتار و ترکمن و مملوک مدعی اسلام پناهی و چه درنزد مدعيان دستار برسر « بيضه دارای » دين بعنوان انگيزه وجود نداشته ، هيچوقت « اسلام ناب محمدی » جز بصورت ابزاری درخدمت جنگ قدرتها و سودجويی های اينان به کار گرفته نشده است.
بيش از نيم قرن پیش علی دشتی درکتاب (23سال) خود نوشت:« اگرنیک بنگریم تاريخ اسلام جز تاريخ رسيدن به قدرت نيست. تلاش مستمری است که رياست طلبان در راه وصول به امارت و سلطنت بکار بسته اند و ديانت اسلام وسيله بوده است نه هدف. »(۵۵)
ربات اعراب مسلمان برکشورهای مفتوحه چنان کوبنده وتاریخی وبنیان برافگن بود که تا امروز هم بسیاری ازاین کشورها از آن ضربات تاریخی نتوانسته کمر راست کنند. نظری گذرابه وضع اجتماعی کشورهای اسلامی، این واقعیت تلخ ودردناک راثابت میسازد که از بین کشورجهان اسلامی حتی یک کشور را نمیتوان یافت که دارای بنیه اقتصادی محکمی مبتنی برعلم و تکنولوژی باشد وبا کشورهای غربی همسری کند.در این جهان اسلامی کشوری را نمیتوان سراغ نمود که درآن حقوق اساسی افراد محترم شمرده شود وحقوق زن به عنوان یک انسان برابر با مرد رعایت گردد. آنچه دراین کشورها به نظر می خورد، وجود حکومتهای استبدادی، غلبه جهل و عقب ماندگی ، اقتصاد ناسالم وتلاش اکثریت مردم آن برای تهیه حد اقل مایحتاج روزانه زندگی است.
متاسفانه چیزی که درسالهای اخیر درکشورهای اسلامی زیاد چشمگیر ومایه خوف وارعاب ملل مترقی ومتمدن شده است، دهشت افگنی وصدور تروریسم برای نابودی مردم بیگناه از سوی بنیادگرایان اسلامی است که این امر هرگز بمعنی همسری کردن با تمدن ودست آوردهای تکنولوژی جهان پیشرفته وغیر اسلامی نیست ونه بمعنی رشد فرهنگ وخرد جهان اسلام است.امروز جهان متمدن از نام وحضور مردم مسلمان درکشورهای خود وحشت دارند واز معاشرت ونزدیکی وایجاد روابط اجتماعی با مسلمانان متنفر وبیزارند. درحالی که مردمان کشورهای اسلامی بیش از هرزمان دیگر به کمک کشورهای مترقی و دست آوردهای فنی جهان پیشرفته غرب محتاج تراند.
به امید روزی که که مردم ما از سواد ودانش لازم برخوردار گردند وخرد ودرایت انسانی خود را در راه رفاع اجتماعی، شکوفایی دموکراسی وبهبود زندگی فردی خویش بکار گیرند وفقر وجهل وبیسوادی را از کشور خود نابود کنند. وبه آزادی بیان و تساوی حقوق زن ومردو به ارزشهای مندرج در اعلامیه جهانی حقوقاحترام گزارند.
مآخذ و یاد داشتها:
1 _ سیستانی ،حماسه قیامها یا دوقرن مبارزه بخاطر آزادی، ص 19
2 _ علی میرفطروس ، اسلامشناسی، ص ۵۶_۵۷، بحواله نهج الفصاحه_حضرت محمد_ج۱_۲،ص۵۲، ۶۵،۵۰۱،
3 _ مقدمهً ابن خلدون، ترجمه پروين گنابادی ۱۳۴۵ ،ص 285، 286، 287، دکترشفا،همان، ص300
4_ دکتر شفا ،پس از هزار وچهارصدسال،ج 1، ص296
5_ جرجی زیدان، تاریخ تمدن اسلامی، ص 45، دکتر شفا، همان، ص 302
6_دکترشفا، همان، ص 278
7_دکترشفا، همان،ص 303، تاریخ طبری، ج 1، ص168
8_ دکترشفا،همان، ص302
9_ دکترشفا، همان، ص 293
10_ ایران اززمان باستان تاسده هیجدهم،ترجمه فارسی، ص 155 ، دکتر شفا، همان، ص397
11_خواندمیر(غیاث الدین) حبیب السیر، ج 1، ص481، دکتر شفا، همان، ص396
۱۲_دکترشفا، همان ،ص 404
۱۳ _ شجاع الدين شفا، تولدی ديگر،ص ۲۱_۲۲، پنج نقدبرتولدی ديگرص ۶۶،۶۷
۱۴_ جرجی زيدان ، ج ۲، ص ۲۲۹ _۲۳۰
۱۵_تاريخ طبری ، ج ۵، صص ۱۹۵۶، ۱۹۵۷،،۱۹۷۷، ۱۹۷۸ ، ۱۹۸۱، ۱۹۸۳،
۱۶_ خسرو خسروی ، صص ۶۰۶_ ۶۹، مالک وزارع در ايران ، ص ۷۲_ ۷۳، راوندی ، ج ۲، ص۲۵۵ ، جرجی زيدان ص ۲۱۹
۱۷_همان،ص 513، تاریخ تمدن اسلامی، ص65
۱۸_ دکترشفا،همان، ص513
۱۹_ دکترشفا،همان ، ص405
۲۰_تجارب السلف، ص75، بحوالهً شفا، همان، ص423
۲۱_طبری،ج 9، ص3865
۲۲_ دکترشفا،همان، ص414_ 416
23_مسعودی، مروج الذهب،ج 2، ص280
24_ زین الاخبار گردیزی، ص104، شفا،ص 423
25_آثارالباقیه بیرونی،صص35، 36،48
26_ طبری، ج 9، ص3855، شفا، همان، ص418
27_ طبری،ج 2،ص 1207، ج 5، ص1958
28_کامل، ج2، صص 240، فتوح البلدان،ص 65
29_ تاریخ بخارا، ص 45، 54،57، 66
30_ تاریخ طبرستان،ج1، ص165،شفا، همان، ص439، 405
31_ تاریخ طبری،ترجمه بلعمی، ص890_ 892 به حواله ضحاک ماردوش، نوشتهً سعیدی سیرجانی، ص 22_23
32_ فارسنامه ابن بلخی، ص 135، تاریخ طبرستان، ص164، ابن اثیر،ج3، ص163
33_ تاریخ سیستان،ص 80، فتوح البلدان بلاذری، ص 270
34_ تاریخ سیستان،ص96
35_بلاذری، متن فارسی، ص 272
36_ تاریخ سیستان،ص 108
37_ طبری،ج2،ص362
38_تاريخ سيستان ، ص ۱۰۳، وزن هر ده درم برابر ۶_۷ مثقال نقره بود. ( افغانستان بعد از اسلام ص ۴۱۹)
39 _ حبيبی ، افغانستان بعد از اسلام ، ج ۱، ص۲۱۹
40_ طبری ، ج ۵، ص ۱۴۹۵
41_زين الاخبار، ص ۱۱۲(بحواله ، پنج نقد برکتاب ، تولدی ديگر، ص ۷۲)
43 _ شجاع الدين شفا، پنج نقد برکتاب تولدی ديگر ص۷۲(بحواله بدايه و النهايه، ج ۹، ص۳۲۵)
44 _ فتوح البلدان ، ص ۵۴۱، تاريخ يعقوبی ، ج ۲، ص۳۱۷، ص ۲۸۴
45 _ طبقات ابن سعد، صج 7، ص20 و57، دکترشفا، همان، ص 439
42 _ زين الاخبار گرديزی ، چاپ حبيبی ، ص ۱۶
46_ مختصرالبلدان، ص 126، شفا، ص 413
47_تاریخ قم، ص 48،262، شفا، ص 414
48_ تاریخ ایران از دوره باستان تا سده هجدهم، ترجمه کریم کشاورز، ص 165، شفا، ص412
49_پطروشفسکی،اسلام درایران، ترجمه کریم کشاورز، ص47
50_سعیدنفیسی، تاریخ اجتماعی ایران، ص 129، شفاف ص442
51- دکترشفا،همان، ص 316
52_پطروشفسکی،اسلام درایران، ترجمه کریم کشاورز، ص47
53_ دکترشفا، پس از هزار وچهارصدسال،ج 1، ص392
54_ سیطرهً 1400 ساله اعراب درافغانستان، چاپ 2005، ص155 _156
55_دکتر شفا ، پس از هزاروچهارصد سال، ج ا ، ص 488