جنگ ایسوس دومین جنگ داریوش سوم و اسکندر مقدونی
جنگ ایسوس دومین جنگ داریوش سوم و اسکندر مقدونی
(
333 ق . م . ) در ايسّوس نزديک خليج اسكندرون داريوش انتظار ورود لشگر
اسكندر را داشت و در اين جا نقشه اي در نظر گرفته بود كه اگر قشون او مشق
كرده و فرماندهي به عهده سردار متين و رشيدي بود اسكندر در خطر بزرگي مي
افتاد وليكن حضور داريوش مانع از گرفتن نتيجه گرديد . توضيح آن كه چون
اسكندر از تنگه آمان گذشته به طرف سوريه رهسپار گرديد داريوش از كوه هاي
آمان عبور كرده در ايسّوس اردو زد و پشت لشگر اسكندر را گرفت . انتشار اين
خبر در اطراف و اكناف عالم اثر عجيبي نمود چنان كه در آتن شادي ها كردند چه
مطمئن بودند كه روابط اسكندر با مقدوني قطع شده و اضمحلال لشگر او حتمي
است . وليكن اسكندر همين كه وضع را چنين ديد جبهه لشگر خود را برگردانده بي
پروا به سپاهيان سنگين اسلحه ايراني در ميسره حمله كرد و اين ها عقب نشسته
فرار كردند . داريوش چون عزيمت اينان را ديد خود نيز فرار نمود ( در اين
موقع ايراني هاي رشيد خيلي فداكاري كرده نگذاشتند اسكندر به شاه برسد و او
فرصت يافت كه بر اسب نشسته فرار كند ) بعد از اين واقعه آن قسمت هاي قشون
ايران هم كه دليرانه جنگ مي كردند متزلزل گرديده فرار نمودند . عده سپاهيان
داريوش را در اين جنگ 600000 نوشته اند . در جزو اين عده 30000 يوناني
اجير بودند و اين ها بعد از متزلزل شدن ساهيان ايراني مدتي پافشاري كرده و
مرتباً به طرف كوه رفته مواقع محكمي گرفتند و مقدوني ها جرأت نكردند آنها
را تعقيب نمايند . يكي از جهات شكست قشون ايران را از اينجا مي دانند كه
چون ميدان جنگ بين دريا و كوه واقع و تنگ بود ، عده زيادي از لشگر ايران به
كار نيفتاد و سواره نظام ايران نتوانست عمليات كند . پارْمِنْ يُنْ (
PARM?NION ) يكي از سردارهاي اسكندر چادرهاي داريوش را كه مادر و زن و دختر
و خواهر او در آن بودند با غنايم بسيار تصرف كرد و داريوش در اثر اين شكست
تكليف صلح به اسكندر نمود . شرايط صلح اين بود : 1 – ايران 10000 تالان (
12 ميليون به پول حاليّه ) بپردازد . 2 – تمام ممالك از دجله تا درياي مغرب
و بحرالجزاير به مقدوني واگذار شود . 3 – داريوش دختر خود را به اسكندر
بدهد و او در ازاي اين گذشت ها صلح نموده خانواده داريوش را مسترد دارد .
اين شرايط را اسكندر نپذيرفت و گفت كه اسرا و غنايم و غيره بر اثر فتح
متعلق به او مي باشند اما در باب صلح بايد خود داريوش نزد او رفته درخواست
آن را بنمايد . پس از آن اسكندر به طرف جنوب براي تسخير سوريه حركت كرد * -
* - نوشته اند كه اسكندر در باب شرايط با دوست خود پارْمِنْ يُنْ شور كرد .
او گفت اگر من به جاي تو بودم قبول مي كردم . اسكندر در جواب گفت اگر من
هم به جاي تو بودم قبول مي كردم - * - * وليكن شهر صور و غَزَهْ ودتي با او
جنگ كردند . اولي 7 ماه قشون مقدوني را معطل نمود و بالاخره اسكندر از اين
راه بهره مندي يافت كه قسمتي از كشتي هاي فنيقي بعد از مشاهده ضعف ايران
فرار كرده به طرف اسكندر رفت و كشتي هاي جزيره قبرس نيز به آنها ملحق شد
ولي بعد از ورود سپاه اسكندر به شهر جنگ خاتمه يافت چه صوري ها از جان
گذشته مقاومت كردند و مقدوني ها مجبور شدند تقريباً هر خانه را مانند قلعه
اي بگيرند ( در اين مورد اسكندر خيلي بي رحمانه رفتار كرد ) مقاومت غزه را
از شجاعت باتيس قلعه بيگي اين شهر و فداكاري ساخلو آن كه عرب بود مي دانند .
اين ها تا آخرين نفر كشته شده دو ماه اسكندر را معطل نمودند . پس از آن
اسكندر به مصر درآمد و مصري ها با آغوش باز او را پذيرفتند . بعد اسكندر به
معبد آمّون رفت و كاهنان مصري او را پسر خدا دانستند * - * - مادر اسكندر
به او گفته بود كه او پسر خدا است و اسكندر يقين حاصل كرده بود كه اين حرف
مادر راست است با همين مقصود به معبد آمّون رفت كه او را پسر خدا بدانند .
دو معبد يوناني كه در آسياي صغير بودند نيز او را به اين مقام شناختند - * -
* پس از آن او اسكندريه را در كنار درياي مغرب بنا و جذب قلوب از مصري ها
نمود و در موقع حركت ، رياست قشون مصر را به يك نفر مقدوني ، رياست ماليه
را به يك نفر يوناني و باقي ادارات را به مصري ها سپرد ( 331 ق . م . ) .
اسكندر مقدوني پيش آپيش سپاه خود بي باكانه مي تازد
منبع :
+ نوشته شده در یکشنبه چهارم تیر ۱۳۹۱ ساعت ۱۱:۴ ب.ظ توسط فروشنده عقرب
|