گراميداشت آتش در آيين بهي زرتشت
پيش از اينكه به آيين زرتشت بپردازيم و پايگاه آتش را در اين آيين بررسي كنيم ؛
شايسته است بدانيم كه آتش در زندگي و در هستي ما ؛ از چنان پايگاهي بر خوردار
است كه هيچ چيز ديگر را نمي توان با آن برابر گذاشت .
بايد بياد داشته باشيم كه آتش يكي از چهار آخشيج و يا عناصر چهارگانه هستي
است و در ميان آن چهار ؛ گرامي ترين آنها است ؛ مي دانيم كه هستي زميني ما
بسته به خورشيد است و خورشيد چيزي نيست بجز يك كوره بزرگ آتش ؛و سه
آخشيج ديگر يعني آب و هوا و خاك ؛ هر سه پديد آمده از همان آتش خورشيدند .
پرتو خورشيد سرچشمه گرما؛ فروغ ؛ خوراكيها ؛ سوخت و توانمندي همه ي جانداران
است ؛ خورشيد درگردش روزانه خود در آسمان به رشد گياهان ياري مي رساند ؛
زمين را گرم مي كند در پديد آوردن باد ها دست دارد و بسيار كارهاي ديگري انجام
مي دهد كه همه آنها براي هستي اينجهاني ما از ارزش بسيار والايي برخوردارند ؛
از اينرو خورشيد بن مايه و بن پايه هستي زميني ما شمرده مي شود ؛ در ادبيات
ديني زرتشتي ؛ ( آتش ) پسر اهوره مزدا ناميده مي شود همچنانكه سپندارمذ كه
پاسبان زمين است ؛ دختر اهوره مزدا . ( بياد داشته باشيم كه فرزند خدا بودن در
بسياري از آيينهاي كهن پيشينه دارد براي نمونه ؛ در مسيحيت عيسي مسيح
( پسر خدا ) دانسته
مي شود ؛ و در مصر كهن ؛ يكي از فراعنه مصر خود را اخناتون يعني
( پسر خدا ي خورشيد) ناميد .
آتش از دير زمان تا كنون نماد دين شناخته شده است؛ نه تنها نزد ايرانيان ؛
بلكه نزد بسياري ديگر از مردم جهان نيز چنين بوده است ؛ و هر يك از ملتها
بگونه اي آتش را ستوده و هنوزهم مي ستايند؛ براي نمونه يونانيان درپرستشگاههاي
خانگي هميشه آتشي افروخته داشتند كه شباهنگام رويش را با خاكستر
مي پوشاندندو هربامداد پيش از فراشد خورشيد خاكسترها را پس مي زدند
و با چوبهاي ويژه ي خوشبودو باره بر مي افروختند و هرگز لاشه يا چيز هاي
نا پاك به آن نزديك نمي كردند ؛ برهمنان نيز در خانه خود هنوز هم آتشگاههاي
كوچكي دارند كه شبانه روز آتش خوشبو در آنها مي سوزد؛ برهمنان نيز مانند
ايرانيان و يونانيان تنها چوبها و يا ديگر سوختنيهاي خوشبو را نياز آتش مي كنند ؛
مي توان گفت آتش از زماني در ميان آرياها ستوده شد كه هنوز نامي از يوناني
و ايراني و هندي و اروپايي در ميان نبوده است و همه اين مردم همه با هم زيرنام
(آريا) يك گروه ناپراكنده را تشكيل مي دادند . آتشي كه در آتشگاههاي همگاني
و يا آتشگاههاي خانگي اين مردم مي سوخت و هنوز هم مي سوزد و گرامي
داشته مي شود ؛ از جنس آتش معمولي بشمار نمي آيد ؛ سرشت آن چيز ديگري
است ؛ آتش پاكي است كه جز با اجراي آيينهاي ويژه افروخته نمي شود ؛ يك
هستي مينوي است كه افزون بر درخشندگي و گرما بخشي ؛ جان و روان و اراده
و انديشه هم دارد و كارهارا بسامان مي رساند. رويهمرفته مي توان گفت كه گوهرآتش
و گوهرزندگي از هم جدا نيستند ؛ هرجا كه آتش هست زندگي هست و آنجا كه آتش
نيست نازندگي است .در اوستا بجز يسنا هات 62 بخش ويژه اي بنام آتش نيامده
است و آتش نيايشي كه؛ امروزه زرتشتيان در نمازها هاي روزانه خود مي خوانند؛
بر گرفته از همين يسنا هات 62 است ؛ در بخشي از اين سرود ؛ آتش با فروزه ي
وبسيار سزاوار ستايش ناميده شده است . « پاك كننده » و « درمانگر »
ايرانيان رويهمرفته به پنج گونه آتش باور داشتند ؛ در يسنا 17 از پنج گونه آتش
نام برده مي شود و به هر يك جداگانه درود فرستاده شده است و ترتيب آنها چنين
است :
Berezisavangha 1) آذر برزي سونگهه )
Vohu Fryana 2) آذر وهوفريان )
Urvazishta 3) آذر اوروازيشت )
Vazishta 4) آذر وازيشت )
Spenishta 5) آذر سپنيشت )
در گزارش ( تفسير) پهلوي سرشت يا ويژگي هر يك از اين آتشهاي پنج گانه
بترتيب زيرآمده است :
نخست آتش برزي سونگهه ؛ و آن آتش بسيار سودمندي است كه سر چشمه آن در
آسمان دانسته شده و آتش آتشكده ها پرتويي از فروغ آن به شمار مي آيد .
دوم آذر وهوفريان ؛ و آن آتش سرشتي يا غريزي است كه در كالبد آدمي و جانور
فروزان است ؛ همه ي جنبش و جهش زندگي مردمان و جانوران بر خاسته از اين
آتش است .
سوم آذر اوروازيشت ؛ و آن آتش سزاوار ستايشي است كه در گياهان و چوبها و
رستنيها است ؛ رويش و بالش همه ي گياهان و درختان و رستنيها از اوست .
چهارم آذر وازيشت ؛ آتش آسماني است همان آذرخش جهنده اي كه از گرز ايزد
تشتر ؛ ايزد باران شراره كشيده و ديو خشكي را هلاك نمود .
پنجم آذر سپنيشت ؛ و آن آتشي است بسيار سزاوار ستايش كه در سراي درخشان
مينو ؛ و در پيشگاه مزدا اهورا جاودانه مي سوزد .
در اينجا ؛ يعني در گزارش پهلوي ؛ نخستين آتش و پنجمين آتش كما بيش
همانند يكديگرند ؛ اما در فرگرد هفدهم از كتاب بندهش كه بگونه ي ويژه از آتش
سخن به ميان آمده است ؛ آتش ( برزي سونگهه ) آتشي است كه در سراي درخشان
مينو درپيشگاه اهوره مزدا فروزان است و (آذر سپنيشت ) آتشي است كه در روي
زمين بكارمي برند وآتش آتشگاهها از اين آتش دانسته شده است .
در اوستا امشا سپند اشا و هيشتا ؛ در پيوند با آتش شناخته شده وبزرگترين
خويشكاري او پرستاري از آتش است بر پايه همين پيوند است كه زرتشتيان در
روز سوم ارديبهشت ماه كه جشن ارديبهشتگان است به آتشكده ها مي روند و نياز
بجاي مي آورند . در اينجا بايد به دو جشن بزرگ ايراني در پيوند با آتش اشاره كنم ؛
يكي جشن بسيار فرخنده و شادي بخش چهارشنبه سوري كه تازيان و تازي پرستان
از آغاز يورش خود به ايران تا كنون در بر اندازي آن كوشيدند واما پايداري ايرانيان
در پاسداري از ارزشهاي فرهنگي خود آنان را نا كام گذاشت ؛ و دوم جشن سده ؛
كه در روز دهم بهمن ماه هر سال برگزار مي شود ؛ اين جشن از زماني آغاز شد
كه آدمي شيوه افروختن آتش را فرا گرفت .
داستان شيرين اين رخداد شادي بخش چنين است كه هوشنگ پيشدادي روزي
بهمراه تني چند از ياران بكوه ميروند ؛ در ميانه ي راه جنبنده اي دراز وسيه رنگ
و تيره تن وتيز تازي در برابرشان نمايان مي شود ؛ هوشنگ پا پيش مي گذارد
و سنگي بسوي مار پرتاب مي كند ؛ سنگ به سنگ ديگري بر مي خورد و از
بر خورداين دو سنگ فروغي پديدار مي گردد كه هوشنگ آنرا فروغ ايزدي مي نامد
و در مي يابد كه در بر خورد دو سنگ مي توان آتش پديد آورد :
بگفتا فروغي است اين ايزدي پرستيد بايد اگر بخردي
شب آمد بر افروخت آتش چو كوه همان شاه در گرد او با گروه
يكي جشن كرد آنشب و باده خرد سده نام آن جشن فرخنده كرد
چنانچه پيشتر نيز اشاره كردم تنها ايرانيان نيستند كه آتش را مي ستايند و زبانه
هاي شادي بخش آنرا گرامي مي دارند ؛ بلكه يونانيان و روميان و هندوها و يهوديان
و مسيحيان و بسياري از ديگر مردماني كه پيشينه تاريخي دارند آتش را مي ستايند
و ارج مي گذارند ؛ در بسياري از آيينها هر گونه بي آزرمي نسبت باتش پاد افره
سنگين خواهدداشت ؛ براي نمونه گرشاسب پادشاه ايراني با اينكه از پايگاه بسيار
والايي در اين آيين بر خوردار است با اينهمه چون بي آزرمي به آتش كرد و آتش
( را خاموش نمود فر از او گسيخت . (فرهنگ نامهاي اوستا پوشينه يكم رويه 5
همين جا شايان ياد آوري است كه گوهر آتش در اوستا خره ؛ يا( فر) ناميده شده
است و اين ( فر) ؛ شكوه و فروغ ويژه اي است كه از سوي اهوره مزدا به پيامبر ؛
يا پادشاه و يابرخي از پهلوانان داده مي شود؛ در ادب فارسي از اين فر بسيار سخن
گفته شده است و بيشردرپيكر ( فرايزدي) و( فر كياني) و (فر شاهنشهي) و يا
( فر پهلواني ) وگاه ( فر ايراني ) از آن سخن رفته است ؛ اين ( فر) گوهر همان
آتش يزداني است كه چنانچه پيشتر گفته شد ؛ از سوي دادار آفريدگار به پادشاهان
بهمنش و نيكو كردار داده مي شود اما اگر از بهمنشي و آيين راستي سر بتابند
( فر) از آنان گسيخته خواهد شد چنانچه از جمشيد و گشتاسب گسيخته
شد . اين انديشه از ايرانزمين به سرزمينهاي همسايه؛ و از آيين ايرانيان به
آيينهاي سامي راه پيدا كرد ؛ در تورات نمونه هاي آن بروشني ديده مي شوند ؛
نمونه ي بسيارآشكار آنرا در باب دهم سفر لاويان مي بينيم كه ( ناداب ) و
( ابيهو ) پسران هارون برادر موسي ؛ با همه ي پايگاه والايي كه داشتند ؛ با اينهمه در
پي يك بي انگاري ؛ بخور ويژه ي نيايش را بر آتش بيگانه اي كه آتش يهوه نبود
گذاشتند : ( و ناداب و ابيهو پسران هارون هريكي مجمره ي خود را گرفته آتش
بر آنها نهادند و بخور بر آن گذارده ؛ آتش غريبيكه ايشان را نفرموده
بود بحضور خداوند نزديك آوردند ؛ و آتش از حضور خداوند بدر شده ايشانرا بلعيد
وبحضور خداوند مردند . ) . لاويان 1:10 همين جا شايسته است كه براي شناخت
پايگاه آتش در آيينهاي سامي ؛ نگاهي به تورات و انجيل و قران داشته باشيم .
نخستين چيزي كه خدا مي آفريند روشنايي است : (... و زمين تهي و بائر بود
و تاريكي بر روي لجه و روح خدا سطح آبها را فرو گرفت * و خدا گفت روشنايي
بشود و روشنايي شد * ) پيدايش 3:1
( ..زيرا جلال او سوختني مثل سوختن آتش افروخته خواهد شد *و نور اسراييل
نار و قدوس وي شعله خواهد شد ) اشعيا 16:10 (... خداوند نور من خواهد بود )
ميكاه 8:7 در تورات خداوند نخستين بار در شعله آتش بر موسي نمايان ميشود
و با او گفتگو مي كند(..و خداوند در شعله آتش از ميان بوته بر من ظاهر شد ..)
(خروج 2:3 ) . بهنگام كوچ بسوي كنعان ؛ بني اسراييل دچار بيماري وبا مي شوند
و بنزد موسي گله مي كنند كه چراما را از مصر بيرون آوردي تا دچار چنين روزگار
بدهنجار شويم ؛ خداونداز اين ناسپاسي بخشم مي آيد و بموسي و برادرش
هارون مي گويد : (... از ميان اين جماعت دور شويد تا ايشان را ناگهان هلاك سازم )
؛ اما موسي با قوم همدردي مي كند و براي خواباندن خشم خداوند و نرم كردن دل او
در آن بگذار « آتش مذبح » به برادرش هارون مي گويد ؛ ( ... مجمر خود را گرفته از
و بخور بر آن بريز زيرا غضب از حضور خداوند بر آمده و وبا شروع شده است ..) .
اعداد 46:16 خداوند از ميان آتش با بني اسراييل سخن مي گويد آنان آواز خداوند
را مي شنوند امابجز آتش چهره ديگري از خداوند نمي بينند :
( ... و شما نزديك كوه ايستاديد و كوهتا بوسط آسمان به آتش و تاريكي ابر ها
و ظلمت غليظ مي سوخت * و خداوند از ميان آتش متكلم شد و شما آواز كلمات
( او را شنيديد ليكن صورتي نديد بلكه فقط آواز شنيديد ) . ( تثنيه 11:4
خداوند بر( جدعون ) نمايان مي شود و با او بگفتگو مي پردازد و پيمان مي بندد كه
او و تبار بني اسراييل را ياري خواهد داد ؛ جدعون براي سپاسگزاري بزغاله اي را
مي كشد و براي خدا قرباني مي كند ؛ خداوند مي گويد گوشت قرباني را بر روي
صخره بگذار و سپس : ( ... آتش از صخره بر آمده ؛ گوشت و قرصهاي نان فطير را
بلعيد !!) داوران 20:6
يكي از انبياء يهود بنام ايليا كه از نام آوران كتاب مقدس است ؛ در جايي براي نشان
دادن برتري نيروي يهوه بر خدايان ديگر ؛ گاوي را مي كشد ؛ گوشت آنرا تكه تكه
مي كند و بر هيزم مي گذارد و به پيروان خود فرمان ميدهد تا آب فراوان بر گوشت
و بر هيزم بريزند بگونه اي كه نتوان هيزم را به آتش كشيد ؛ سپس بدعا مي ايستد
و از خداوند مي خواهد كه او را نزد هماوردان شرمنده نكند و نيروي بر تر خودش را
بنمايش بگذارد : ( .. آنگاه آتش يهوه افتاده قرباني سوختني و هيزم و سنگها و خاك
را بلعيد و آبرا كه در خندق بود ليسيد !! ) اول پادشاهان 37:18
داود, مذبحي ؛ يعني كشتارگاهي براي كشتن قربانيان براي خداوند بنا مي كند و
براي سپاسگزاري از يارمنديهاي او چند جاندار را مي كشد و بحضور خداوند مي آورد
و ( ... خداوند آتشي از آسمان بر مذبح نازل كرده او را مستجاب فرمود ) اول
تواريخ 26:21 ا شعيا يكي از بزركترين انبياء يهود چنين نبوت مي كند:
(... زيرا خداوند چنين مي گويد: اينك من سلامتي را مثل نهر به او؛ (يعني بني
اسراييل ) خواهم رسانيد * و شما خواهيد مكيد و در آغوش او بر داشته شده
بر زانوهايش پرورده خواهيد شد * پس چون اينرا ببينيد دل شما شادمان خواهد
شد * اما بر دشمنان خود غضب خواهد نمود زيرا اينك خداوند با ( آتش ) خواهد
آمد و عرابه هاي او مثل گرد باد تا غضب خود را با حدت و عتاب خويش را با
و شمشير خود بر تمامي بشر « آتش » شعله آتش بانجام رساند ؛ زيرا خدا وند با
داوري خواهد نمود ...) اشعيا 12:66
غيرت خدا از جنس آتش است ؛ به حزقيال يكي ديگر از انبياء مي گويد :
خود بضد بقيه « باتش غيرت » ( ... بنا براين خداوند يهوه چنين مي فرمايد هر آينه
امتها تكلم نموده ام ...) حزقيال 5:36
باز مي گويد :(... زيرا كه يهوه خدايت آتش سوزنده و خداي غيور است ) تثنيه 24:4
نجات دهنده موعود بني اسراييل همانند آتش خواهد بود : ( .. اينك من رسول خود
را خواهم فرستاد و او طريق را پيش روي من مهيا خواهد ساخت و خداونديكه شما
طالب او مي باشيد ناگهان بهيكل خود خواهد آمد يعني آن رسول عهدي كه از او
مسرور مي باشيد * هان او مي آيد قول يهوه صبايوت اين است اما كيست كه روز
آمدن او را متحمل تواند شد و كيست در حين ظهور وي تواند ايستاد زيرا كه او مثل
خواهد بود ) ملاكي 1:3 « آتش قالگر »
اينها چند نمونه بود از جايگاه آتش در آيين يهود اينك نگاهي هم به آيين مسيح
بيندازيم و پايگاه والاي آتش را در اين آيين بنگريم .
در انجيل متي مي خوانيم كه يحيي تعميد دهنده مردم را در رود اردن به آب تعميد
ميدهد اما از كس ديگري سخن ميگويد كه پس از او خواهد آمد ( يعني عيسي ) و
(... او كه بعد از من مي آيد از من توانا تر است كه لايق برداشتن نعلين او نيستم
* او شما را بروح القدس و به (آتش) تعميد خواهد داد . متي 12:3
روح القدس همانند آتش بر سر شاگردان عيسي ريخته مي شود ( ... و چون روز
پنطيكاست رسيد بيك دل در يكجا بودند * كه ناگاه آوازي چون صداي وزيدن باد
شديد از آسمان آمد و تمام آن خانه را كه در آنجا نشسته بودند پرساخت * و زبانهاي
منقسم شده مثل زبانهاي آتش بديشان ظاهر گشته بر هر يكي از ايشان قرار گرفت . )
اعمال رسولان 1:2 اينك مي رسيم به قران تا پايگاه آتش را در آنجا جستجو كنيم .
برخي گمان برده اند كه در اسلام تنها از يك گونه آتش نامبرده شده و آن آتش
جهنم است كه بهر رو ستودني نيست ؛ از سويي ديگر شيطان هم از جنس آتش
آفريده شد و اين هر دو نشان از بي ارزشي آتش در آيين اسلام دارند ؛ اما اين
سخن درستي نيست ؛ نخست اينكه بايد بياد داشته باشيم كه در آيينهاي يهوديت و
مسيحيت هم از دو گونه آتش نامبرده شده است ؛ يكي آتش مقدس كه نماد روح
القدس است و ديگري آتش جهنم ؛ كه بهر رو آنهم آفريده ي خداست براي يك
آماج خدايي ؛ درست است كه جايگاه شيطان است اما آفريده شيطان نيست .
دوم اينكه افزون بر شيطان كه از جنس آتش است جن ها هم از جنس آتش
آفريده شدند ؛ و بسياري از آنها ( با شنيدن آيات قران به اسلام گرويدند )
و در شمار بهترين مسلمانان در آمدند و از خدمتگزاران خوب خدا بشمار مي روند .
( سوره جن آيه يكم ) .
سوم اينكه در آيه سي و پنجم از سوره بيست و چهارم ؛ خداوند نور آسمانها و زمين
ناميده شده است . چهارم اينكه در آيه دوازدهم از سوره بيستم به همان داستان
تورات اشاره اي دارد كه موسي در بيابان با يك بوته افروخته روبرو شد و خداوند به
اوامر فرموده گفت : ( من هستم خدا ي تو پس نعلين از پايت بر گير زيرا اين جا كه
ايستاده اي مكان مقدس است . ) بنا براين جاي چون و چرا بجا نمي ماند كه در اسلام
هم آتش از پايگاه بسيار والايي برخوردار است .و آخرين نشان از گراميداشت
آتش در آيينهاي سامي ؛ روشن كردن و روشن نگهداشتن شمع است و چراغ در
كليسا و در كنار مهراب و يا در امامزاده ها كه پيشينه اي بس دراز داردو بيرون از اين
جستار است .و اما نكته اي كه در همين جا بايد گفت اينكه پيروان همه ي اين اديان
نه تنها آتش را مي ستايند و ارج مي گذارند بلكه در پاسداري و زنده نگهداشتن
آن نيز مي كوشند .در تورات يكي از دستورات خداوند در پيوند با آتش مذبح اين
استكه آتش هرگز خاموش نشود :
( ... و آتش بر مذبح پيوسته افروخته باشد و خاموش نشود ... ) لاويان 13:6
( آتشي كه بر مذبح است افروخته باشد و خاموش نشود و هر بامداد كاهن هيزم بر
آن بسوزاند و ...) . لاويان 12:6
آيات همانند اين ها در كتاب مقدس فراوان ديده مي شوند كه خداوند مي خواهد
آتش مذبح كه همان آتش مقدس است هر گز خاموش نشود ؛ و رهنمودهاي بسياري
در جاي جاي كتاب مقدس بويژه در سفر لاويان ؛ و خروج ؛و تثنيه ؛ در باره عطر
خوشبو و سوزاندن بخشهاي ويژه اي ازاندام گاو و گوسفند قرباني بر روي آتش
براي برانگيختن (عطر خوشبو بجهت خداوند ) داده شده است .
اينك جا دارد كه به همانندي آيينهاي آريايي با آيينهاي سامي نگاه مي كنيم :
( ...هر يك از مردمان يونان و روم را در خانواده پرستشگاهي بود و بر آن پرستشگاه
پيوسته اندكي آتش ميان خاكستر مي درخشيد . صاحب خانه مكلف بود كه آن آتش
را شب و روز روشن نگاهدارد...آن آتش خاموش نمي شد مگر زماني كه تمام افراد
خانواده هلاك شده باشند ؛ بهمين سبب خاموش گشتن آتش مقدس و نابود شدن
يك خانواده را پيشينيان مرادف يكديگر مي شمردند ... همچنين مذهب مي گفت كه
آتش مقدس بايد بي آلايش و پاك باشد و اين عبارت را مقصود ظاهري آن بود كه
اشعياي ناپاك در آتش نريزند و مقصود باطني آنكه برابر آن اعمالي بر خلاف مذهب
مرتكب نشوند ... بر افروختن آتش نو آداب و مراسم خاصي داشت كه بايستي با كمال
دقت مراعات شود . براي توليد آتش سنگ بر آهن كوفتن ممنوع بود ؛ و فقط مجاز
بودند كه از نور خورشيد يا از سودن دو قطعه چوب توليد آتش كنند ... اين آتش
در نظر آنان مقام خدايي داشت ؛ چنانكه آنرا مي پرستيدند و برايش مراسم مخصوصي
قايل بودند ؛ آنچه را كه مطبوع خدايان مي پنداشتند مانند گل و شراب و بخور و
غيره تقديم آتش نيز مي نمودند ... از او استعانت نموده دعا مي كردندكه ايشان را از
نعمت هاي سه گانه سلامتي و توانگري و نيك بختي كه آرزوي ديرينه بشر است
نوشته Alesetis در حكايت آليستس Uripides بر خوردار سازد ... اوري پيدس
است كه چون آليسيتس در راه نجات شوهر خويش تن به مرگ داد ؛ نزديك آتشگاه
معبودا ؛ مالك رقابا ؛ امروز به آرامگاه مردگان خواهم رفت و » : رفت و گفت
نوبت باز پسين است كه پيش تو سربه ستايش فرود مي آورم ؛ نظر لطف و مراقبت
از كودكان بي مادر من دريغ مدار ؛ پسرم را زني مهربان ده و دخترم را شوهري نجيب
عطا فرما ؛ مگذار كه چون مادر خويش نامراد بميرند و چنان كن كه عمريدراز به
«. سعادت و كامراني به سر برند
يونانيان آتش را خداي ثروت مي خواندند و استدعاي پدر از آتش آن بود كه ... »
فرزندانش را سلامتي و مال بسيار عطا كند ... هر مردي چون مي خواست از خانه
برون شود ؛ آتشكاه را مي ستود و چون بخانه باز مي گشت قبل از ديدار زن و فرزند ؛
در برابرآن سر فرود مي آورد و استعانت مي كرد ...لازم تر از همه آن بود كه آتش
پيوسته روشن باشد ؛ زيرا اگر آتش خاموش مي شد در حقيقت خدايي نابود
مي گشت . ..خدا در شراره هاي آتش تجلي مي كرد ؛ پس واجب تر از قرباني
نگهداشتن و تيز كردن آتش يعني تغذيه و تقويت جسم خدايي بود ؛ بهمين سبب
پيش از هر كار چوب بر آتش مي نهادند و سپس شراب آتشين يونان و بخور و روغن
و چربي قربانيها را در آن
مي ريختند و آتش تمام آن هدايا را به كام در مي كشيد و چون خرسند و تابان
مي گشت زبان بر آسمان مي برد و ستايشگرخويش را با نور خود روشن مي كرد ؛
آنگاه زمان استجابت دعا بود و پرستنده زبان به خواهش مي گشود!
( 23- تمدن قديم رويه 14 Fustel ) du Coulanges
(... خداوند بموسي گفت مذبحي از خاك براي من بساز قربانيهاي سوختني خود و
هداياي سلامتي خود را از گله و رمه خويش بر آن بگذران در هر جايي كه يادگاري
براي نام خود سازم نزد تو خواهم آمد و ترا بركت خواهم داد ..) خروج 24:20
(... اين بر تو ظاهر شد تا بداني كه كه يهوه خدا است و غير او خدايي نيست ؛ از
آسمان آواز خويش را بتو شنوانيد تا ترا تاديب نمايد و بر زمين آتش عظيم خود
را بتو نشان داد و كلام او را از ميان آتش شنيدي ..) تثنيه 35:4
(... خون آنها را بر مذبح بپاش و پيه آنها را بجهت هديه آتشين و عطر خوشبو براي
خداوند بسوزان ..) اعداد 18:18
( ... بره ي ديگر را در عصر قرباني كن مثل هديه آردي تا قرباني آتشين و عطر
خوشبو باشد براي خداوند ..) اعداد 8:28
(... و هر بامداد كاهن هيزم بر مذبح بسوزاند و قرباني سوختني را بر آن مرتب سازد و
پيه آنرا برآن بسوزاند براي عطر خوشبو و يادگاري آن نزد خداوند ..) لاويان 15:6
مي بينيم گراميداشت آتش در ميان آيينهاي آريايي و سامي آنچنان بهم ماننده اند
كه انگاري اين همان اند ؛ اما دانسته نيست كه چرا هيچيك از پيروان اين گونه آيينها ؛
( آتش پرست ) ناميده نشده اند ؛ و در ميان اينهمه آيينهاي گوناگون تنها و تنها
ايرانيان به (آتش پرستي ) نامور شده اند ؟
پاسخ اين پرسش را در دو كرانه مي توان جستجو كرد ؛ يكي دشمني و كينه ورزي
نسبت به ايرانيان و آيين آنها چه پيش و چه پس از اسلام ؛ و دوم ناآگاهي ازچند
و چون ارزش آتش نزد ايرانيان و در آيينهاي كهن ايراني ؛ و ما اين هر دو دليل را
گاه باهم و گاه
تك تك در ميان نوشته هاي پژوهشگران خودي و بيگانه مي بينيم ؛ از هرودت
يوناني
گرفته تا برسوس بابلي ؛ و تا تاريخ نگاران مسلمان ؛ همه در آن دو كرانه باهم همراه
و همسو يند . مي دانيم كه ايران دستكم دو بار مورد تازش ويرانگرانه ي بيگانگان
قرار گرفت ؛ يكي در تاخت و تاز اسكندر و ديگري در يورش تازيان ؛وهر دو بار؛
بيشترين بن مايه هاي فرهنگي و تاريخي وديني ايرانيان دستخوش تاراج يا خوراك
آتش شدند؛ از سوي ديگر اين نكته بسيار شايان ژرف نگري است كه پيروان آيين
زرتشت از همان آغازدر انديشه گسترش آيين خود در ميان مردم ديگر و آگاهانيدن
ديگران از چگونگي آيين خود نبوده اند؛ از اينرو آگاهي از چند و چون اين آيين
همگاني نشد و تنها در ميان ( خودي ها) بجاي ماند .
تنهادستمايه اي كه براي شناخت گوشه هايي از اين آيين فرادست همگان جا
گرفت شاهنامه فردوسي بود ؛ ديگر بن مايه هايي مانند اوستا و دينكرد و بندهش اگر
چه در چند دهه گدشته فرادست همگان گذاشته شدند ؛ اما گرايش همگان را بسوي
خود بر نيانگيختند؛ تا آنجا كه حتي در درون مرزهاي نياخاكمان كشش مردم بسوي
كتاب مقدس تورات و انجيل بيش از اوستا و ديگر بن مايه هاي آيين ايراني بود چرا كه
وارون كليساهاي نو بنياد فارسي زبان كه باتمام توش و توان خود به فرادادن و
شناساند ن آيين مسيحيت پرداختند ؛ زرتشتيان همچنان درها را بروي خود بسته
نگهداشته وگرايشي به شناساندن پيام زرتشت كه گرانبها ترين دستاورد تاريخ تفكر
بود از سوي خود نشان ندادند ؛ بدين ترتيب بيگانگي با پيشينه فرهنگي ودرونمايه
آيين ايرانيان ؛ نه تنها سبب شد كه ( مجوس ) ؛ بچم آتش پرست
( لغتنامه دهخدا برگ 20336 ) ناميده شوند ؛ بلكه برخي از نويسندگان آنان را پس
مانده هاي ابراهيم و يعقوب شناختند و ياوه هايي نوشتند كه از هر دشنامي به
ايرانيان پاك نژاد بد تر بود ؛ به چند نمونه از اين سخنان بي مايه نگاه مي كنيم
تا بي ارزش بودن بسياري از نوشته هاي تاريخي را در يابيم : ( ... وچون
پادشاهي به اردشير پسر بابك رسيد ؛ ايرانيان را بر قرائت يك سوره آن كه
( اسناد ) نام دارد هم سخن كرد و تا كنون ايرانيان و مجوسان جز آنرا نخوانند
و كتاب آنها ( بستاه ) نام دارد .و چون از فهم كتاب عاجز ماندند زردشت
تفسيري بياورد؟!! و تفسير را زند ناميدند
آنگاه براي تفسير نيز مفهومي بياورد !! و آنرا پازند ناميدند ؛ پس از مرگ زردشت
علماي آنها تفسير و شرحي براي مسايل ديگر كه گفتيم نوشتند و اين تفسير را
( پارده) ! ناميدندو مجوسان تا كنون كتاب منزل خود را از بر نتوانسته اند كرد...
پادشاهي يستاسب تا مجوس شد و مرد؛ يكصد و بيست سال بود و زردشت در هفتاد
و هفت سالگي بمرد و نخستين موبد پس از زرادشت جاماس بودو پس از او بهمن
پسر اسفنديار ... گويند مادر بهمن از بني اسراييل!! از فرزندان طالوت بوده است
گويند وي بدوران پادشاهي خود بني اسراييل را به بيت المقدس پس فرستاد...
گويند مادر كوروش از بني اسراييل بود و دانيال اصغر!! دايي وي بود...) مسعودي ؛
مروج الذهب پوشينه يكم رويه 225 . (... كسان را در باره نسب ايرانيان اختلاف
است ؛ بعضي گفته اند كه فارس پسر ياسور پسر سام ابن نوح بود و نيز نبطيان
از فرزندان نبيط پسر ياسور پسر سام ابن نوح بوده اند ؛ اين سخن را هشام ابن
محمد از پدرش و ديگر دانشوران عرب روايت كرده است ...
بعضي نيز پنداشته اند كه فارس از فرزندان يوسف ابن يعقوب ابن اسحاق ابن ابراهيم
خليل ؛ صلوات الله عليهم بود ؛ گروهي نيز گفته اند وي از فرزندان آرم ابن ارفخشد
بن سام بن نوح بود !!... جمعي نيز پنداشته اند كه ايرانيان از فرزندان لوط و از
دودختر وي زهي و رعوي بوده اند !!! ( بر پايه داده هاي تورات ؛
اين دو دختر پدر را مست كردند و شباهنگام بنوبت با او همخوابه شدند وفرزنداني
بجهان آوردند ؛ اينك اين پژوهشگر!! برجسته تاريخ ايران ؛ ايرانيان را پديد آمده
از چنين ننگي مي شمارد كه لوط ؛ برادر زاده ابراهيم و دو دخترش ببار آوردند
و زمين و آسمان را بننگ آلودند ...براي آشنايي بيشتر با اين ننگ نامه به باب
نوزدهم از سفر پيدايش نگاه كنيد . ) ؛ و اهل تورات در اين زمينه قصه اي دراز دارند
... بعضي كسان نيز بر اين رفته اند كه ايرانيان طبقه دوم
يعني ساسانيان بخلاف ايرانيان طبقه اول از فرزندان منوچهر پسر ايرج پسر فريدون
بوده اند و بعضي ديگر بر اين رفته اند كه منوچهر پسر مشجر پسر فرقس پسر ويرك
بود و ويرك همان اسحق بن ابراهيم خليل است !! ... مسعودي گويد : بيشتر
حكماي عرب از تيره نزاربن معد چنين گويند و ايرانيان نيز پيرو اين باشند
و انكار نكنند بانتساب ايرانيان و اينكه هر دو از فرزندان اسحاق ابن خليل
عليهماالسلامند؛ و شعراي آنان ( يعني ايرانيان ) در اشعار خود چنين
هر گاه قحطان برياست ما ببالد فخر ما بزرگتر و والاتر از اوست » : باليده اند
عمويمان !! بر آنها حكومت كرده ايم ... ( همه سربلندي » كه ما بوسيله اسحاق
ايرانيان همين بوده است كه عمويشان اسحاق !! بر يك قبيله عرب در يمن حكومت
كرده است ؛ به اين مي گويند تاريخ افتخارات ايرانيان !! ) .
در آغاز ما و فرزندان ساره ( زن ابراهيم ) يك پدر داشته ايم . »
جرير بن خطفي تميمي ضمن قصيده اي دراز در همين زمينه با مردم قحطان مفاخره »
فرزندان اسحاق و پيامبران زاده يعقوب ابن اسحاق ابن ابراهيم » مي كند كه ايرانيان از
و فرزندان يعقوب وقتي حمايل مرگ آويزند و زره پوشند شير مردانند؛ » : بوده اند
با خسرو و هرمزان و قيصر خويش بودند و كتاب و نور خدا در ميان ايشان بوده ؛ و »
سليمان پيمبر كه دعا كرد و سلطنتي يافت از ايشان بود ؛
پدر ما پدر اسحاق بود و ما را پدري بهم مربوط كرده كه هدايتگر و پيمبر و پاكيزه »
بود و قبله خدا را كه بدان هدايت جويند ؛ و موسي و عيسي و آنكه بسجود افتاده
بود و از آب ديده اش سبزه روييد با يعقوب و پسر يعقوب كه پيمبر پاك بود
.. پدر ما خليل الله است پروردگار ما خدا است ؛ مرا بزرگان دلير زاده قريش
!! « قوم من قريش ايران بوده اند » پرورده اند و
يكي از شاعران ايران هم ضمن شعري ياد آوري كرده كه از فرزندان اسحاق است و »
اسحاق ويرك نام داشته ؛ بعضي ايرانيان پنداشته اند كه ويرك پسر ايرك پسر بورك
پسر يكي از هفت زني بوده كه بدون مرد فرزند آورده اند و نسبشان به ايرج پسر
فريدون مي رسد ... يكي از ايرانيان از پس سال دويست و نود به پدر بزرگ خود
اسحاق ابن ابراهيم خليل و اينكه ذبيح اسحاق بوده نه اسماعيل بر فرزندان اسماعيل
به پسران هاجر بگو من از شما برترم ؛ اين تكبر و بزرگي » : مي باليده و گفته است
مادر شما كنيز مادر ما ساره زيبا نبود ؟ » كردن چيست ؟ مگر بروزگار قديم
پادشاهي بين ما بود و پيغمبران از ما بوده اند و اگر اين را انكار كنيد ستمگر شده ايد »
ذبيح اسحاق بود ( اشاره مي كند به اينكه ابراهيم پسرش اسحق را براي قرباني »
بر گزيد نه اسماعيل را... و اينك اين چكامه پرداز ايراني بخود مي بالد كه
( ذبيح اسحاق بود) و خود را از دودمان اسحاق مي شمارد و اين بزرگزادگي !!
را برخ تازيان مي كشد ؛ به اينهم بسنده نمي كند خود را اهل قريش مي نامد . ) .
ايرانيان قديم باحترام خانه كعبه و جدشان ابراهيم عليه السلام بزيارت بيت الحرام »
بر آن طواف مي بردند و آخرين كس كه از ايشان بزيارت حج رفت » مي رفتند و
اردشير بابكان سر ملوك ساساني بود... ايرانيان از روزگار » ساسان پسر بابك جد
قد يم بر سر زمزم زمزمه مي كرده اند !! ايرانيان در آغاز روزگار مال و گوهر و
شمشير و طلاي بسيار هديه كعبه مي كردند همين ساسان پسر بابك دو آهوي طلا
و جواهر با چند شمشير و طلاي فراوان هديه كعبه كرد كه در چاه زمزم مد فون شد .!! )
مسعودي
؛ مروج الذهب ؛ پوشينه يكم رويه هاي 231 تا 237
***
اينها نمونه هايي بود از خروارها تا بيگانگي تاريخ نگاران را با درونمايه هاي دين و
فرهنگ ايراني و راستينگيهاي تاريخي بنمايش بگذاريم ؛ در همين جا بسيار شايسته
است كه براي نشان دادن دوگانگي و دو گوهري ايرانيان بامردمي كه از كناره هاي
كعبه و قريش به ايران يورش آوردند ؛ به شاهنامه نگاهي بيندازيم وچند بيتي هم
از فردوسي بياوريم تا نه تنها دوگانگي گوهري ايرانيان و تازيان را ببينيم؛
بلكه تا بدانيم چرا فروسي را زنده كننده مليت ايراني و زنده كننده زبان فارسي
مي نامند ... :
زشير شتر خوردن و سوسمار عرب را بدانجا رسيده است كار
كه تاج كياني كند آرزو تفو بر تو اي چرخ گردون تفوش
با سپاس از تارنمای بنياد فرهنگ ايران